غدير در پرتو كتاب و سنت

مشخصات كتاب

سرشناسه : معارف، مجید، 1332 -

عنوان قراردادی : غدیر در پرتو کتاب و سنت .فارسي

عنوان و نام پديدآور : غدیر در پرتو کتاب و سنت/ تالیف مجید معارف

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1391.

مشخصات ظاهری : 101 ص.

شابک : 978-964-540-431-2

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه: ص. [91] - 98؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت -- احادیث

موضوع : غدیر خم -- احادیث

موضوع : غدیر خم -- جنبه های قرآنی

رده بندی کنگره : BP141/5 /غ4 م64043 1391

رده بندی دیویی : 297/218

شماره کتابشناسی ملی : 3092569

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص: 7

مقدمه

از شواهد قطعى بر امامت امير مؤمنان على عليه السلام كه در قرآن و روايات بر آن تأكيد شده است، واقعه غديرخم مى باشد. در اين باره آياتى در سوره مائده وجود دارد كه به عقيده مفسران شيعه و نيز بسيارى از مفسّران اهل سنّت تطبيقى جز با ولايت و امامت على عليه السلام ندارد. همچنين در تفسير اين آيات رواياتى در كتب حديث و تفسير شيعه و سنّى وارد شده كه خلافت بلافصل على عليه السلام را قطعى و مسلّم مى كند؛ به گونه اى كه براى حقيقت طلبان ترديدى در اولويّت على عليه السلام نسبت به ديگران در تصدّى مقام خلافت باقى نمى گذارد. در اين كتاب بر آنيم كه با تكيه بر شواهد قرآنى و روايى به بررسى واقعه غديرخم پرداخته و امامت على عليه السلام را از اين منظر مبرهن سازيم. قابل ذكر است كه اين اثر نخستين بار با عنوان «غدير در آينه قرآن و روايات» و

ص: 8

حجمى مختصر به وسيله انتشارات نبأ چاپ شده و به علّت استقبال علاقمندان، به دفعات منتشر گرديد. و علاوه بر زبان فارسى متن آن به زبان انگلسى نيز ترجمه شد. و اينك به همّت معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظّم رهبرى با تجديد نظر كلّى در مباحث كتاب به ويژه تقويت اسناد مطالب و روايات و افزودن مطالبى نو به مباحث پيشين و نيز اصلاح ساختار كتاب، به شكل كنونى ارائه مى گردد. ضمن قدردانى از همه دست اندركاران چاپ و انتشار اين اثر، اميد است كه خداوند اين خدمت را از آنان بپذيرد و همه ما را از مواليان اهل بيت عليهم السلام قرار دهد.

ومن اللَّه التوفيق

دانشگاه تهران- مجيد معارف- زمستان 1386

ص: 9

زمينه هاى تاريخى واقعه غدير

زمينه هاى تاريخى واقعه غدير

با حلول ماه ذى القعده سال دهم هجرى، رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله تصميم خود را جهت زيارت خانه خدا و اداى فريضه حج با مسلمانان در ميان نهاد. اين خبر به سرعت در شهر مدينه و اطراف آن منتشر گرديد و علاوه بر آن به گوش مسلمانان ديگر كه در نقاط مختلف عربستان زندگى مى كردند رسيد، به طورى كه در اندك زمان هزاران نفر براى برگزارى فريضه حج در كنار رسول خدا صلى الله عليه و آله حاضر شدند.

در بيست و پنجم ذى القعده كاروان رسول خدا صلى الله عليه و آله با شمار زيادى از مسلمانان (1) 1 كه مورخان تعداد آن ها را تا صد


1- . مسلم در حديثى از قول جابر بن عبداللَّه انصارى درباره حج رسول خدا صلى الله عليه و آله در سال دهم آورده است: «ثمّ أذّن في الناس في العاشرة؛ انّ رسول اللَّه صلى الله عليه و آله حاجّ. فقدم المدينة بشر كثير. كلّهم يلتمس أن يأتمّ برسول اللَّه ويعمل مثل عمله.» نك: صحيح مسلم، ج 2، ص 886: باب حجّة النبى صلى الله عليه و آله ونيز بنگريد به سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1022- 1026 تاريخ الطبرى، ج 3، ص 148

ص: 10

هزار نفر و يا اندكى بيشتر ذكر كرده اند، از مدينه به قصد مكه خارج گرديد. اين عده غير از كسانى بودند كه از نقاط ديگر عربستان از جمله ساكنان مكه و آبادى هاى اطراف آن به حج گزاران ملحق شدند.

شيخ مفيد در كتاب الارشاد آورده است:

پس از برخورد رسول خدا صلى الله عليه و آله با مسيحيان نجران و جريان مباهله، حجةالوداع به وقوع پيوست. اندكى قبل از اين پيشامد، پيامبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را به يمن فرستاد تا خمس گنجينه ها و معادن را از اهالى آنجا بگيرد و آنچه را كه مسيحيان نجران- از حلّه و پول- متعهد شده بودند، دريافت كند. حضرت على عليه السلام به محل مأموريت خود عزيمت كرد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله به كس ديگرى غير از على عليه السلام در اين كار اعتماد نكرد و در ميان مردم هيچ كس را شايسته اين كار نديد. حضرتش على عليه السلام را به عنوان نايب خود به اين سفر گسيل داشت، زيرا درباره انجام مأموريتى كه بر عهده اش گذاشته بود، آسوده خاطر بود.

در همين ايام رسول خدا صلى الله عليه و آله آهنگ حج نمود و پس از آن كه جمعيت زيادى از مدينه و اطراف آن با پيامبر صلى الله عليه و آله همراه شدند، آن حضرت در بيست و پنجم ذى القعده از مدينه خارج گرديد. همزمان با آن، رسول خدا صلى الله عليه و آله نامه اى به على عليه السلام كه در يمن به سر مى برد فرستاد و به آن حضرت سفارش فرمود كه از يمن به مكه آيد، اما در مورد نوع حج

ص: 11

خود و چگونگى نيت آن مطلبى براى على عليه السلام مرقوم نفرمود.

به هر حال، رسول خدا صلى الله عليه و آله در جمع مسلمانان به سوى مكه به راه افتاد و حضرت على عليه السلام نيز با سپاهى كه همراهش بودند، از يمن به سمت مكه حركت نمود.

حضرتش با نزديك شدن به مكه، سپاه را به شخصى سپرد و خود جهت ديدار پيامبر صلى الله عليه و آله به سرعت روانه گشت به طورى كه موفق شد قبل از ورود به مكه رسول خدا صلى الله عليه و آله را ملاقات كند و درباره سفر خود و حلّه ها و هدايايى كه آورده بود گزارشى تقديم نمايد. رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن اظهار خرسندى از ديدار على عليه السلام از او سؤال كرد كه: اى على، به چه نيتى احرام بستى؟ على عليه السلام عرض كرد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله شما براى من ننوشته بوديد كه خود به چه نيتى احرام خواهيد بست، من به نيت شما آگاه نبودم، از اين رو به هنگام احرام و تلبيه نيتم را به نيّت شما پيوند زدم و عرضه داشتم: بار خدايا، من به همان نيّتى احرام مى بندم كه رسول تو بسته است (1) 2 و سى و چهار شتر نيز براى قربانى با


1- . در خصوص وحدت نيّت على عليه السلام با پيامبر صلى الله عليه و آله در حجّةالوداع بنگريد به صحيح بخارى، ج 2، ص 650، الكافى، ج 4، ص 246، تاريخ طبرى، ج 3، ص 149؛ طبق پاره اى از روايات، پيامبر صلى الله عليه و آله از مدينه صد شتر به همراه آورد كه از اين تعداد 34 رأس را به نيّت على عليه السلام و 66 رأس را به نيّت خود آورده بود. بنگريد به من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 153. سنن النبى، ج 8، ص 59، وسائل الشيعة، ج 8، ص 164، تاريخ طبرى، ج 3، ص 149 سيره ابن هشام، ج 4، ص 249

ص: 12

خود آورده ام. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اللَّه اكبر! من شصت و شش شتر براى قربانى آورده ام. تو در حج و مناسك و انجام قربانى با من شريك هستى. اكنون بر احرام خود باش و به سوى لشكر باز گرد و آنان را سريعاً بياور تا در مكه به هم ملحق گرديم.

رسول خدا صلى الله عليه و آله جهت انجام مناسك حج چند روزى در مكه به سر برد. آن حضرت در روز عرفه- و به روايتى در روز عيد- خطبه اى در جمع مسلمانان ايراد فرمود كه در آن همگان را به رعايت تقواى الهى، تعهد به ارزش هاى اخلاقى و مراعات حقوق يكديگر سفارش نمود (1) 3. سپس تصميم گرفت مكه را به قصد مدينه ترك گويد. فرمان حركت صادر گرديد و بار ديگر خيل عظيم مردم به همراهى پيامبر خود مكه را به قصد مدينه پشت سر گذاشتند. هنگامى كه اين كاروان عظيم به نزديك جُحفه رسيد، امين وحى الهى در نقطه اى به نام غديرخم فرود آمد و اين آيه را به رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل كرد كه:

«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَ


1- . جهت اطلاع از اين خطبه بنگريد به صحيح مسلم، ج 2، ص 889- 890 و سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1015 و 1016، تاريخ طبرى، ج 3، ص 150- 152. السيرةالنبوية معروف به سيره ابن هشام، ج 4، ص 250

ص: 13

اللَّهَ لَايَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ». (1) 4

يعنى: اى پيامبر! آنچه را از سوى پروردگارت نازل شده است، به مردم برسان. و اگر چنين نكنى، رسالت او را انجام نداده اى. و خداوند تو را از (خطرهاى احتمالى) مردم حفظ مى كند. خداوند جمعيت كافران را هدايت نخواهد كرد.

با نزول اين آيه پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد كه كاروان از حركت باز ماند و با اين فرمان، مسلمانان كسانى را كه در پيشاپيش قافله در حركت بودند، به بازگشت دعوت كردند و كسانى كه در عقب بودند نيز به تدريج، به ديگران پيوستند.

هنگام ظهر فرا رسيده بود و هوا به شدت گرم بود؛ به طورى كه مردم قسمتى از عباى خود را بر سر و قسمتى ديگر را به زير پا افكندند. وقت نماز فرا رسيد و پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان اطلاع داد كه همه بايد براى شنيدن پيام تازه اى آماده شوند. در اينجا مسلمانان منبرى از جهاز شتران ترتيب دادند و رسول خدا صلى الله عليه و آله بر بالاى آن قرار گرفت و اميرالمؤمنين عليه السلام را نيز پيش خواند. او نيز بر آنها بالا رفت تا در طرف راست آن حضرت ايستاد. سپس خطبه اى براى مردم خواند. (2) 5


1- . المائده: آيه 67
2- . ارشاد شيخ مفيد، ج 1، ص 235- 237، با اندكى تلخيص. و نيز بنگريد به: اعلام الورى، ج 1، صص 259- 263؛ سيرة المصطفى، ص 693: مبحث غديرخم

ص: 14

خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم

خطبه پيامبر (ص) در غدير خم

علامه امينى در كتاب «الغدير» با استفاده از مدارك معتبر، خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله را در غديرخم چنين گزارش كرده است:

حمد و ثنا مخصوص خداست. از او يارى مى طلبيم. و به او ايمان داريم. و بر او توكل مى كنيم و از بدى ها و اعمال نارواى خود به او پناه مى بريم. گمراهان را جز او راهنمايى نيست. و هر كس را كه هدايت كرد، گمراه كننده اى براى او نخواهد بود. گواهى مى دهم كه معبودى جز او نيست و محمد صلى الله عليه و آله بنده و پيامبر اوست.

هان اى مردم! نزديك است كه دعوت حق را لبّيك گويم و از ميان شما بروم. من مسئولم و شما نيز مسئوليد، اينك انديشه و گفتار شما درباره من چيست؟ در اين هنگام مردم گفتند: گواهى مى دهيم كه تو رسالت خود را انجام دادى و براى ما كوشش نمودى. خداوند تو را پاداش نيك دهد ...

رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از اندكى فرمود: همانا من در انتقال به سراى ديگر بر شما سبقت خواهم گرفت، اما دو چيز گرانمايه در ميان شما مى گذارم. بينديشيد كه با اين دو چيز چگونه رفتار مى نماييد.

در اينجا يك نفر از ميان جمعيت گفت: يا رسول اللَّه، منظور از آن دو چيز گرانبها و ارجمند چيست؟

ص: 15

رسول اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: يكى كتاب خدا كه بزرگتر است و وسيله ارتباط شما با خداوند است و آن ديگر كه كوچكتر است، عترت و اهل بيت من است. و خداوند به من خبر داده است كه اين دو از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند. هان اى مردم! از آن دو پيشى نگيريد و از پيروى از هر دو كوتاهى نكنيد كه هلاك خواهيد شد. در اين هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله دست على عليه السلام را گرفت و بالا برد به طورى كه زير بغل هر دو نمايان گرديد. پيامبر صلى الله عليه و آله مسلمانان را به اين صورت مورد خطاب قرار داد كه:

«ايّهاالنّاس! من اولى النّاس بالمؤمنين من انفسهم؟»

يعنى: اى مردم چه كسى از مردم به مؤمنان از خود آن ها سزاوارتر است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: همانا خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و من بر آنان از خودشان سزاوارترم. سپس فرمود:

«من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله ...».

يعنى: هر كس كه من مولاى اويم، على مولاى اوست.

خداوندا، دوستان او را دوست بدار و دشمنان او

ص: 16

را دشمن بدار. محبوب بدار آن كس را كه او را محبوب دارد و مبغوض دار آن كس كه او را مبغوض دارد. يارانش را يارى كن و واگذارندگان او را واگذار.

سپس فرمود:

«الا فليبلّغ الشاهد الغائب».

يعنى: آگاه باشيد حاضران بايستى اين امر را به غايبان برسانند.

هنوز جمعيت پراكنده نشده بودند كه بار ديگر جبرئيل نازل گشت و اين آيه را بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آورد كه:

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً». (1) 6

امروز آيين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما برايتان پسنديدم.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله با نزول اين آيه فرمود: «اللَّه اكبر بر اكمال دين و اتمام نعمت و خشنودى خدا به رسالت من و ولايت على بعد از من.»


1- . المائده: آيه 3

ص: 17

در اين هنگام مردم نزديك شدند و به على عليه السلام به جهت اين مقام و منزلت تهنيت گفتند. از جمله كسانى كه قبل از ديگران به على عليه السلام تبريك گفتند ابوبكر و عمر بودند كه گفتند: گوارا باد تو را اى پسر ابوطالب كه مولاى ما و مولاى هر مرد و زن مؤمنى گشتى!

سپس حسّان بن ثابت از پيامبر صلى الله عليه و آله اجازه خواست كه در اين باره شعرى بگويد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او اجازه فرمود و او اشعارى سرود كه ترجمه قسمتى از آن به شرح زير است:

- پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان در روز غدير ندا داد. و چه سزاست نداى پيامبر صلى الله عليه و آله را شنيدن.

- فرمود: مولاى شما و پيامبر شما چه كسى است؟ و آن ها بدون چشم پوشى و اغماض گفتند كه:

- خداى تو مولاى ماست و تو پيامبر مايى. و ما از پذيرش ولايت تو سرپيچى نخواهيم كرد.

- پيامبر صلى الله عليه و آله به على فرمود: برخيز؛ زيرا من تو را بعد از خودم امام و رهبر انتخاب كرده ام.

- و سپس فرمود: هر كس كه من مولا و رهبر اويم، اين مرد مولا و رهبر اوست، شما هم از سر صدق و راستى از او پيروى كنيد.

- در اين هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: بار خدايا، دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار ...

ص: 18

پس از آن كه حسّان بن ثابت شعر خود را سرود، رسول خدا صلى الله عليه و آله جمله معروف خود را درباره حسّان به زبان آورد كه: «تا وقتى كه با زبان خود ما را يارى مى كنى روح القدس مويّد تو است» (1) 7.

پس از پايان مراسم تعيين جانشين در سرزمين غديرخم، مسلمانان برخاستند و هر گروه و دسته اى به جانب مقصدى روانه گشت. پيامبر صلى الله عليه و آله و عده زيادى كه از مدينه به همراه آن حضرت آمده بودند نيز راه مدينه را در پيش گرفتند به طورى كه هنوز سال دهم به پايان نرسيده بود وارد مدينه شدند. و چندى بعد رسول خدا صلى الله عليه و آله به بستر بيمارى افتاد كه به رحلت آن سرور انجاميد، در صورتى كه اندكى قبل از آن تكليف جانشين و رهبرىِ پس از خود را تعيين كرده بود.


1- . براى اطلاع بيشتر از اصل واقعه غدير در تاريخ اسلام و نيز اطلاع از خطابه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن روز- به اجمال يا تفصيل- بنگريد به مسند احمد بن حنبل احاديث به رقم هاى 641، 950، 961، 964، 19494، 18671، خصائص نسايى، ص 26، و 117 احاديث به رقم هاى 9 و 79، مستدرك حاكم، ج 3، ص 323، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 101 اسدالغابه ابن اثير جزرى، ج 3، ص 605، تفسير قمى، ج 1، ص 174- 175، ارشاد مفيد، ج 1، ص 235- 242، سيرة المصطفى، ص 693 به نقل از مصادر گوناگون اهل سنّت، تفسير صافى، ج 2، ص 447- 466 به نقل از الاحتجاج والغدير، ج 1، ص 31- 34 با ترجمه فارسى

ص: 19

بررسى هايى درباره واقعه غدير خم

1: جايگاه واقعه غدير در منابع اسلامى.

آنچه در ماجراى غديرخم قابل توجه است، نزول دو آيه از قرآن كريم درباره اين واقعه بزرگ است. اين آيات، آيه 67 از سوره مائده معروف به «آيه تبليغ» و آيه سوم از همين سوره معروف به «آيه اكمال» است. با توجه به اين دو آيه، بحث غدير وارد حوزه تفسير شده و توجيهات مختلفى را از سوى مفسران شيعه و سنّى به وجود آورده است. علاوه بر آن، واقعه غدير عرصه منابع حديثى، تاريخى، كلامى و حتى ادبى را در نورديده و جايگاه وسيعى را در اين منابع به خود اختصاص داده است. مطابق تحقيقات علامه امينى، 110 نفر در طبقه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله (1) 8 و 84 نفر در طبقه تابعين (2) 9- كه شاگردان صحابه بوده اند- به نقل اين واقعه پرداخته اند. و علاوه بر آن 360 تن از دانشمندان اسلامى در قرن هاى مختلف واقعه غدير را به شكل مفصّل يا مختصر در كتاب هاى خود آورده اند. (3) 10 طبقه ديگرى كه به اين رويداد تاريخى توجه كرده اند، شعرا و نويسندگان بوده اند كه در هر عصر و زمان با الهام از


1- . الغدير، ج 1، ص 40- 112
2- . همان جا، ج 1، ص 113- 128
3- . الغدير، ج 1، صص 129- 240

ص: 20

اين واقعه، زيباترين قطعه هاى ادبى و قصايد خود را سروده و آن ها را به ارمغان تاريخ گذاشته اند. و مرحوم علّامه امينى در مجلّدات مختلف الغدير به تناسب هر قرن نمونه هايى از اشعار و قصائد غديريه سرايان را آورده است. از اين جهت مى توان گفت: كمتر واقعه تاريخى در جهان بسان رويداد «غدير» مورد توجه طبقات مختلف از محدّث و مفسّر و از متكلّم و فيلسوف، از خطيب و شاعر و از مورّخ و سيره نويس قرار گرفته و اين اندازه به آن عنايت شده است.

چنان كه گذشت يكى از علل ابديت و جاودانى بودن اين حديث، نزول دو آيه از آيات قرآن پيرامون اين واقعه است. و تا روزى كه قرآن ابدى و جاودانى است، واقعه غدير نيز ابدى بوده و از خاطره ها محو نخواهد شد (1) 11.

دليل ديگر در زنده بودن اين واقعه تاريخى، بزرگداشت سالروز اين واقعه به عنوان يكى از اعياد اسلامى در بين مسلمانان است. بسيارى از دانشمندان اسلامى از جمله ابن خلكان در «وفيات الاعيان» و ابوريحان بيرونى در «آثار الباقيه» عيد غدير را از جمله عيدهايى بر شمرده اند كه همه مسلمانان بر پا مى داشتند و جشن مى گرفتند. (2) 12 علاوه بر كسانى كه در منابع حديثى، تفسيرى، تاريخى


1- . فرازهايى از تاريخ اسلام، ص 514
2- . همان، ص 515

ص: 21

و كلامى به بحث درباره واقعه غدير پرداخته اند، تعداد 26 نفر از دانشمندان اسلامى كتب مستقلى در اين باره تأليف كرده اند كه نام آن ها و خصوصيات آثارشان در جلد نخست كتاب الغدير آمده است. (1) 13 نخستين كتاب از اين مجموعه كتاب «الولاية في طريق حديث الغدير» متعلّق به ابوجعفر محمّد بن جرير بن يزيد خالد طبرى آملى (م 310) بوده كه در آن حديث غدير را از هفتاد و چند طريق در كتاب خود نقل كرده است. (2) 14 اما بدون ترديد جامع ترين اثرى كه درباره واقعه غديرخم تأليف شده، كتاب «الغدير» است كه به قلم محقق بزرگ شيعه آيت اللَّه عبدالحسين امينى نگارش يافته است؛ به طورى كه مطالعه اين كتاب و تأمّل در مباحث گوناگون آن حجت را بر هر خواننده اى در موضوع ولايت و جانشينى على عليه السلام تمام مى كند.

2- بازتاب واقعه غدير در تفاسير قرآن

2- 1- تفاسير شيعه

اشاره

مفسّران شيعه در ذيل تفسير آيات «تبليغ» و «اكمال دين» اين دو آيه را با امامت على عليه السلام منطبق دانسته و در اين خصوص مباحث متنوّعى را درج كرده اند. در اين مباحث هم به رواياتى كه از ناحيه پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان مذهب از


1- . الغدير، ج 1، ص 141- 148
2- . همان، ج 1، ص 141 و نيز تهذيب التهذيب، ج 7، ص 297

ص: 22

طريق فريقين وارد شده، استناده شده است و هم به شيوه كلامى استدلال هايى در اثبات امامت على عليه السلام آورده شده است، به طورى كه ارتباط هر دو آيه با امامت على عليه السلام مبرهن مى شود.

به عنوان مثال در تفسير عيّاشى كه از قديمى ترين تفاسير شيعه بوده و رنگ روايى دارد چندين روايت در ارتباط آيات تبليغ و اكمال دين با ولايت و رهبرى على عليه السلام نقل شده است. از جمله در يكى از اين روايات از قول ابن عباس و جابربن عبداللَّه انصارى آمده است كه:

«خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان داده بود كه على عليه السلام را به جانشينى خود منصوب و مردم را از ولايت او باخبر سازد، اما پيامبر صلى الله عليه و آله نگران بود كه مردم بگويند او از پسر عموى خود حمايت كرده و در نتيجه سر به طغيان گذارند؛ تا آن كه خداوند آيه: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ...» را نازل ساخت و پس از آن پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم ولايت على عليه السلام را اعلام فرمود» (1) 15.

مفسر بزرگ اسلام مرحوم طبرسى پس از نقل همين روايت در تفسير مجمع البيان مى نويسد: «اين روايت را به همين شكل حاكم ابوالقاسم حسكانى در كتاب


1- . تفسير عياشى، ج 1، ص 360

ص: 23

«شواهدالتنزيل» ذكر كرده است. و علاوه بر آن ثعلبى در تفسير خود اين حديث را با سندى كه به ابن عباس مى رسد، آورده است» (1) 16.

طبرسى سپس مى افزايد: «روايات وارده درباره حديث غدير از امام باقر و امام صادق عليهما السلام در حدّ شهرت (وتواتر) است و حاصل اين روايات آن كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله نگران بود كه اعلام جانشينى على عليه السلام براى عده اى از اصحاب امرى سنگين و غير قابل تحمل باشد؛ تا آن كه خداوند اين آيه (آيه تبليغ) را نازل ساخت و در آن رسول خود را ترغيب و دلگرم ساخت كه به اين كار اقدام كند. بنابراين مفهوم آيه چنين مى شود كه: اگر تبليغ آنچه را بر تو نازل شده ترك كنى و آن را پنهان بدارى، گويى- از جهت مستحق عقوبت و مجازات شدن- چيزى از پيام هاى پروردگارت را نرسانده باشى» (2) 17.

پس از آن كه رسول خدا صلى الله عليه و آله رسالت خود را در معرفى على عليه السلام به جانشينى خود به پايان برد آيه: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دِيناً» (3) 18 نازل گرديد. عيّاشى در ذيل همين آيه روايتى از


1- . مجمع البيان، ج 3، ص 344 و نيز نك: شواهد التنزيل، ج 1، ص 187- 193 در روايات مختلف
2- . مجمع البيان: ج 3، ص 344
3- . المائده: آيه 3

ص: 24

امام باقر عليه السلام نقل كرده است كه در آن به زراره فرمود:

«آخرين فريضه و امر واجبى كه خداوند نازل كرد ولايت على بن ابى طالب عليه السلام بود. و سپس اين آيه نازل گشت كه:

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ».

و بعد از اين موضوع خداوند فريضه اى نازل نكرد تا آن كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا برفت» (1) 19.

طبرسى نيز به نقل از منابع اهل سنت همين مطلب را از قول ابوسعيد خُدرى نقل كرده و به دنبال آن افزوده است كه با نزول آيه اكمال، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«اللَّه اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضا الرّب برسالتي و ولاية علي بن ابى طالب من بعدي» (2) 20.

2- 1- 1- نكات مهم و قابل توجه در تفسير آيه تبليغ

به عقيده مفسران شيعه (3) 21 در آيه تبليغ نكات مهمى وجود دارد كه ارتباط اين آيه را با موضوع جانشينى على عليه السلام قطعى و مسلم مى كند. برخى ازاين نكات عبارتند از:


1- . تفسير عياشى، ج 1، ص 321
2- . مجمع البيان، ج 3، ص 246
3- . براى اطلاع بيشتر از اين نكات بنگريد به: مجمع البيان، ج 3، ص 344، جوامع الجامع، ج 1، ص 350، تفسير الميزان، ج 6، صص 42- 52؛ التفسير الكاشف، ج 3، ص 96- 99؛ پيام قرآن، ج 9، ص 190، تفسير هدايت، ج 2، ص 367- 369؛ بررسى شخصيت اهل بيت عليهم السلام در قرآن، ص 131

ص: 25

الف- در آيه تبليغ به مسأله مهمى اشاره شده است كه اگر پيامبر صلى الله عليه و آله آن را به گوش مردم نرساند، رسالت پروردگار را ابلاغ نكرده است. (1) 22 و به عبارت ديگر اين مسأله چيزى معادل اصل نبوت و رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است كه در صورت عدم ابلاغ آن اصل رسالت ناقص مى شده است. (2) 23 چرا كه مى فرمايد: «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ».

يعنى: اگر اين كار را نكنى رسالت او را ادا نكرده اى.

ب- اين مسأله چيزى از قبيل نماز، روزه، حج و ساير عبادات اسلامى و يا اعتقادات دينى مثل توحيد و معاد نبوده است. زيرا آيه تبليغ در سوره مائده قرار دارد و سوره مائده در شمار آخرين سوره هايى است كه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل گرديد و حتى طبق برخى از رواياتى كه در تفاسير شيعه و سنّى آمده است، آخرين سوره اى است كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد (3) 24 و تا اين تاريخ براى مردم علاوه بر معرفى اصول اعتقادى مانند توحيد، نبوت و معاد، تمام احكام عبادى و مسائل حلال و حرام نيز نازل شده و به مردم ابلاغ گرديده بود. به طورى كه بعدها عايشه در حديثى خطاب به مسروق گفت: «اگر كسى براى تو نقل كند


1- . التفسير الكاشف، ج 1، ص 96
2- . همان، ج 1، ص 97، جوامع الجامع، ج 1، ص 350
3- . از جمله بنگريد به تفسير تبيان شيخ طوسى، ج 1، ص 413؛ تفسيرالقرآن العظيم، ج 2، ص 81

ص: 26

كه محمد صلى الله عليه و آله حكمى از آنچه خدا بر او نازل كرده است را كتمان ساخته، او دروغ گفته است.» (1) 25 ج- مسأله مورد نظر در آيه تبليغ، مسأله اى خطير بوده است؛ به گونه اى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در ابلاغ آن واهمه داشت و نگرانى ها و ملاحظاتى را مدّ نظر قرار داده بود. لذا خداوند با پيام: «... وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»، حمايت خود را از پيامبر صلى الله عليه و آله اعلام نمود و در ابلاغ آن مسأله از سوى حضرتش دستور قطعى داد.

د- كسانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نگران مخالفت و احتمالًا شورش آن ها بوده است، مشركان قريش نبوده اند. چرا كه در اين زمان، پيامبر صلى الله عليه و آله بر جزيرةالعرب سيطره داشت و با برچيده شدن بت پرستى در سال هشتم هجرى، ديگر اثرى از نفوذ و قدرت مشركان بر جاى نمانده بود. و نيز آنان، مخالفان پيامبر صلى الله عليه و آله از اهل كتاب نبوده اند. چرا كه در پايان عمر رسول خدا صلى الله عليه و آله اهل كتاب نيز قدرت و نفوذى در عربستان نداشتند؛ به خصوص كه يهوديان در نبردهاى مختلف خود با مسلمانان قلع و قمع شدند و نفوذ آن ها از عربستان برچيده شد (2) 26.

بنابراين مصداق «ناس» در عبارت قرآنى: «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ»، كسانى جز منافقان درون جامعه


1- . تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 80
2- . در اين باره در مباحث بعد بحث بيشترى از نظر خواهد گذشت

ص: 27

اسلامى نبوده اند كه با حسّاسيت فراوان تحوّلات اجتماعى را دنبال كرده و نگران رهبرى جامعه اسلامى پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله بوده اند و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در معرفى على عليه السلام به جانشينى خود، به طورى كه خواهد آمد از مخالفت گروه ديگرى غير از آنان واهمه نداشته است.

ه- با توجه به نكات فوق روشن مى شود كه تنها مسأله مهم كه ابلاغ آن تا آن زمان به صورت همگانى و علنى صورت نگرفته بود، مسأله ولايت و رهبرى امت اسلامى پس از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و معرفى مصداق آن يعنى على عليه السلام بوده است كه حسّاس ترين قضيه در آن شرايط بود.

و از آنجا كه امامت و رهبرى، اصلى در طول نبوت و رسالت به شمار مى رود، خداى متعال به رسول خود صلى الله عليه و آله اخطار نمود كه:

«وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ».

و پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله با مقدمه هاى مناسبى كه در حديث غدير وجود دارد- مثل: «ايّها النّاس من اولى الناس بالمؤمنين من انفسهم» (1) 27 به انجام رسالت الهى خود مبادرت ورزيد.


1- . صورت هاى گوناگون اين حديث را بنگريد در: مسند احمدبن حنبل به رقم هاى 641، 950، 964 و .. مستدرك حاكم، ج 3، ص 323، خصائص نسايى به رقم هاى 9 و 79، اسد الغابة، ج 3، ص 605 و ..

ص: 28

و- و آخرين نكته آن كه: به تناسب آيه تبليغ كه در آن خداوند مى فرمايد: «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ...».

پس از آن كه رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را به جانشينى خود معرفى نمود، آيه: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دِيناً»، نازل گرديد كه نشان مى دهد پيامبر صلى الله عليه و آله بدون واهمه به ابلاغ اوامر الهى اقدام نمود و با ابلاغ آخرين فريضه الهى (1) 28 مسأله كمال دين و تمام شدن نعمت هاى الهى به مسلمانان در همان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله تحقق يافت.

2- 2- تفاسير اهل سنّت

اشاره

مفسّران اهل سنّت در تفسير آيه تبليغ بر دو مطلب بيشتر تأكيد كرده اند كه عبارتند از:

الف- آيه تبليغ در مكه و در ابتداى دعوت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نازل گرديد و هدف از نزول آن، ترغيب رسول خدا صلى الله عليه و آله به ابلاغ آيات و احكام الهى به مشركان بوده است. و با توجه به سيطره كفار و مشركان در مكه، خداوند به


1- . امام باقر عليه السلام مى فرمايد: فرائض الهى يكى پس از ديگرى نازل مى شد و آخرين فريضه، امر ولايت بود كه خداوند درباره آن نازل فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي». امام عليه السلام سپس اضافه كرد: در واقع خداوند مى فرمايد: بعد از اين، واجب و فريضه ديگرى نازل نخواهم كرد چون (نزول) واجبات را براى شما كامل ساختيم. بنگريد به الكافى، ج 1، ص 289 تفسير عياشى، ج 1، ص 322

ص: 29

رسول خود صلى الله عليه و آله وعده دادكه او را از شرّ دشمنانش حفظ كند.

ب- آيه تبليغ در مدينه نازل شده و با نزول آن رسول گرامى صلى الله عليه و آله موظف گرديد كه حقايق اسلام را بدون واهمه به اهل كتاب ابلاغ كند. خداى متعال نيز وعده فرمود كه پيامبر خود را از كيد يهود و نصارا حفظ نمايد.

قابل ذكر است كه علاوه بر اين دو نظر، احتمالات ديگرى نيز در تفاسير اهل سنت آمده است كه اكثر آن ها بر نزول آيه تبليغ در مدينه دلالت مى كند. (1) 29 به عنوان مثال فخر رازى در تفسير آيه تبليغ ده احتمال را ذكر كرده و از جمله در احتمال دهم مى نويسد: «اين آيه در فضيلت على بن ابى طالب عليه السلام نازل گرديد و پس از نزول آن، پيامبر صلى الله عليه و آله دست على را گرفت و فرمود:

«من كنت مولاه فهذا علي مولاه. الّلهمّ وال من والاه و عاد من عاداه».

در اينجا بود كه عمر با على عليه السلام ملاقات كرد و گفت: اى پسر ابوطالب! اين مقام گواراى تو باد كه مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شدى». فخر رازى سپس ادامه داده است: «اين مطلب از ابن عباس، بَراءبن عازب و محمدبن على امام باقر عليه السلام روايت شده است (2) 30.

فخر رازى پس از آن نظر انتخابى خود را به اين صورت


1- . تفسير معالم التنزيل، ج 2، ص 51- 52
2- . تفسير مفاتيح الغيب، ج 12، ص 50

ص: 30

ذكر كرده است: «روايات و نظرات در باب آيه تبليغ گرچه فراوان است. اما اولى آن است كه بگوئيم خداوند پيامبر خود را از مكر يهود و نصارا در امان نگه داشت و به او فرمان داد تا بدون واهمه به تبليغ حقايق دينى بپردازد. دليل اين نظر آن است كه آيات قبل و بعد از آيه تبليغ درباره اهل كتاب است و بعيد است كه اين آيه از نظر موضوع از آيات قبل و بعد از خود منقطع و بيگانه باشد» (1) 31.

از مفسران ديگر كه درباره آيه تبليغ سخن رانده است، شيخ محمد عبده در تفسير المنار است. او برخلاف فخر رازى معتقد است كه آيه تبليغ در مكه نازل گشت و هدف از نزول آن ابلاغ فرامين و احكام الهى به مشركان بوده است. سخن صاحب تفسير المنار چنين شروع مى شود:

«آنچه به ظاهر از آيه تبليغ به ذهن متبادر مى شود آن كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در اوايل دعوت خود مأمور گرديد كه اسلام را در بين عموم مردم تبليغ كند؛ چنان كه مفسران، خصوصاً در تفاسير روايى به اين مطلب تصريح كرده اند. اگر اين فرض صحيح نباشد، احتمال دارد مراد از آيه، ابلاغ حقايق اسلام به اهل كتاب باشد؛ اهل كتابى كه در آيات بعد سخن از آنان رفته است. گويى كه خداوند فرموده است: «بلّغ ما انزل اليك فى شأن اهل الكتاب». (2) 32


1- . تفسير مفاتيح الغيب، ج 12، ص 50
2- . تفسير المنار، ج 6، ص 467

ص: 31

قابل توجه است كه بسيارى از مفسّران اهل سنّت- همانند فخر رازى- در تفسير آيه تبليغ به طرح ماجراى غديرخم پرداخته و اين جريان را به عنوان يك واقعه تاريخى تأييد مى كنند، اما در عين حال تلاش كرده اند كه اولًا: رابطه آيه تبليغ را با ماجراى غديرخم مورد انكار قرار دهند. و ثانياً: در حديث: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» مولى را به معنى دوست و ياور تفسير كنند (1) 33.

و چنان كه مى دانيم اين عقيده، ديدگاه اكثر علماى اهل سنت است كه بدون آن كه به نفى ماجراى غدير خم بپردازند، عملًا تلاش مى كنند كه ارتباط واقعه غدير را با امامت و رهبرى على عليه السلام انكار كرده و آن را در حدّ سفارش پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به دوستى با على عليه السلام تنزّل دهند.

2- 2- 1- نقد و بررسى عقايد مفسران اهل سنّت درباره نزول آيه تبليغ

2- 2- 1- 1- بررسى فرض نخست- نزول آيه در مكه

عده اى از مفسران بر اين عقيده اند كه آيه تبليغ در مكه نازل شده و هدف از نزول آن سفارش خداوند به رسول خود در تبليغ احكام دين به مشركان بوده است. به عقيده آنان، از آنجا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در مكه در شرايط ضعف به


1- . از جمله بنگريد به تفسير المنار، ج 6، ص 465، روح المعانى، ج 6، ص 194- 195

ص: 32

سر مى برد لازم بود كه خداوند آن حضرت را از حمايت خود مطمئن ساخته و نسبت به ابلاغ حقايق اسلام به مشركان دلگرم سازد.

اين مفسران در تأييد نظر خود به رواياتى استناد كرده اند كه بر مسئوليت ابوطالب در حفاظت از جان پيامبر صلى الله عليه و آله دلالت مى كند. در يكى از اين روايات آمده است: «هر گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله از منزل خارج مى گشت، ابوطالب عده اى را به دنبال او گسيل مى داشت كه از وى مراقبت كنند؛ تا آن كه آيه: «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ»، نازل گرديد. در اين زمان پيامبر صلى الله عليه و آله به عموى خود گفت: اى عمو خداوند مرا حفظ مى كند و ديگر نياز نيست كه كسى را به مراقبت از من بگمارى» (1) 34. و مطابق روايت ديگر، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند مرا از شر جن و انس حفظ مى كند» (2) 35. و از اينجا روشن مى شود كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در مكه بدون خوف و واهمه به اداى رسالت الهى خود مشغول گرديد. اما به دلايلى بايد گفت كه اين نظر يعنى مكّى النّزول بودن آيه تبليغ و مسأله حفاظت از جان رسول خدا صلى الله عليه و آله در مكه و منتفى شدن مراقبت از آن حضرت آنهم به دليل: «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ»، نظريه باطلى است و مهم ترين دلايل عبارتند از:


1- . تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 81، تفسير مراغى، ج 2، ص 160
2- . تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 81

ص: 33

الف- چنانكه قبلًا گذشت سوره مائده به اتفاق نظر مفسران در مدينه نازل شده است؛ (1) 36 و بلكه از آخرين سوره هاى نازله در مدينه است (2) 37. بنابراين چگونه ممكن است كه آيه تبليغ در مكه نازل شده باشد؟ برخى از مفسران در پاسخ به اين سؤال گفته اند: «سوره مائده در مدينه نازل شده به استثناى آياتى از آن كه در مكه نازل شده است» و مقصودشان همان آيه تبليغ يا آيه اكمال است (3) 38. اما در نقد اين پاسخ بايد گفت كه در اثبات اين ادعا نه دليل قطعى از روايات وجود دارد و نه دليل قانع كننده از ادلّه عقلى. زيرا به فرض كه آيه تبليغ در مكه نازل شده و در اواخر عمر رسول خدا صلى الله عليه و آله در سوره مائده جاگذارى شده باشد، سؤالى كه مطرح است آن كه: در اين سال هاى نسبتاً طولانى اين آيه در كجا قرار داشته و به چه شكل قرائت مى شده است؟

آيا پيامبر صلى الله عليه و آله اين آيه را بايگانى فرمود تا ديگر آيات سوره مائده نازل شود و آن وقت آيه را در رديف آيات سوره مائده قرار دهد؟

اين سؤالى است كه در برابر آن پاسخ روشن و قانع


1- . ثعالبى، قرطبى و شوكانى در تفاسير خود نوشته اند: «هذه السورةمدنية بالاجماع»، بنگريد به الجواهر الحسان، ج 1، ص 404، الجامع لأحكام القرآن، ج 6، ص 30، فتح القدير، ج 2، ص 3
2- . تفسير تبيان، ج 1، ص 433
3- . از جمله بنگريد به تفسير البحر المحيط، ج 4، ص 323؛ تفسيرمعالم التنزيل، ج 2، ص 5، تفسير المراغى، ج 2، ص 160

ص: 34

كننده اى وجود ندارد. به همين دليل ابن كثير دمشقى پس از نقل حديث مربوط به مراقبت از رسول خدا صلى الله عليه و آله در مكه و نزول: «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ»، نوشته است: «هذا حديث غريب و فيه نكارة. فانّ هذه الآية مدنية و هذا الحديث تقتضى انها مكّيّة». يعنى: اين روايت حديث غريبى است و خلاف مشهور است. زيرا آيه تبليغ مدنى است در صورتى كه مقتضاى حديث آن است كه آيه در مكه نازل شده باشد» (1) 39.

ابن كثير در نقد دومين روايت مربوط به مراقبت از جان پيامبر صلى الله عليه و آله و نزول: آيه «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ»، نيز مى نويسد: «اين حديث هم حديث غريبى است. نظر صحيح آن است كه آيه تبليغ در مدينه نازل شده، بلكه اين آيه از آخرين آياتى است كه از قرآن نازل شده است. و خدا به حقايق آگاهتر است» (2) 40.

ب- اين مطلب كه آيه تبليغ در مكه نازل شده و به دنبال آن، اولًا: رسول خدا صلى الله عليه و آله موظّف به ابلاغ احكام الهى به مشركان گرديد، و ثانياً: خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله وعده فرمود كه آن حضرت را از شرّ كافران مكه حفظ كند، مطلب قابل قبولى نيست و دليل آن نقض هر دو فرض ياد شده به وسيله آيات ديگرى از قرآن است. زيرا در قرآن كريم به


1- . تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 81
2- . همان

ص: 35

خصوص در سوره هاى مكى آيات بسيارى وجود دارد كه در آن آيات، خداوند رسول خود را مأمور ابلاغ آيات وحى به مشركان ساخته و به آن حضرت وعده حمايت و يارى در مقابل توطئه دشمنان داده است. دو نمونه از اين وعده ها در سوره هاى علق و حجر وجود دارد كه هر دو از قديمى ترين سوره هاى نازله در مكه مى باشد. در سوره حجر آمده است:

«فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ* إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ* الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» (1) 41.

«آنچه را مأموريت دارى، آشكارا بيان كن و از مشركان روى گردان. ما شرّ استهزاكنندگان را از تو دفع خواهيم كرد؛ همان ها كه معبود ديگرى با خدا قرار دادند. اما به زودى خواهند فهميد».

ابن كثير در تفسير اين آيه از قول عبداللَّه بن مسعود آورده است: «رسول خدا صلى الله عليه و آله مخفيانه به دعوت خود ادامه مى داد تا آن كه آيه: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ» نازل گرديد. در اينجا بود كه آن حضرت و مسلمانان دعوت خود را علنى ساختند (2) 42. او سپس در تفسير:

«وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ* إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ» نوشته


1- . سوره حجر، آيات 94- 96
2- . تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 579

ص: 36

است: «مفهوم اين دو آيه آن است كه: آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به مردم ابلاغ كن و به مشركان كه در صدد بازداشتن تو از ابلاغ آيات الهى هستند توجه مكن و از آن ها مترس؛ كه خداوند تو را كفايت خواهد كرد» (1) 43.

ثعالبى نيز از قول ابن العربى با توجّه به «إنّا كفيناك المستهزين» تصريح مى كند كه مراتبى از حفظ الهى نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله در مكّه تحقّق يافته بود. امّا با نزول «واللَّه يعصمك من الناس» حفظ و مراقبت الهى نسبت به رسول خود در مدينه كامل شد و خداوند آن حضرت را از شرّ همه مردم حفظ كرد. (2) 44 با توجه به اين شواهد كه در آن خداوند حمايت قاطع خود را از رسول خود در مكه اعلام كرده است، قابل قبول نخواهد بود كه تصوّر كنيم رسول خدا صلى الله عليه و آله در انجام مأموريت الهى خود قصور ورزيد و يا نسبت به وعده خداوند در حفظ خودش از شرّ كافران نامطمئن بوده است، به طورى كه با نزول آيه تبليغ در مكه بار ديگر بر ابلاغ دستورهاى خداوند به مشركان و محفوظ ماندن رسول خدا صلى الله عليه و آله از توطئه هاى دشمنان تأكيد شود.


1- . تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 580
2- . الجواهر الحسان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 439

ص: 37

2- 2- 1- 2- بررسى فرض دوم- نزول آيه درباره اهل كتاب

پاره اى از مفسّران اهل سنّت بر اين باورند كه آيه تبليغ درباره ابلاغ حقايق دينى به اهل كتاب نازل گرديد.

مهم ترين دليل اين مفسران، قرار گرفتن آيه تبليغ در سياق آياتى است كه در آن مطالبى نسبت به اهل كتاب طرح شده است. فخر رازى اين عقيده را به عنوان رأى مختار خود انتخاب كرده است. (1) 45 و به تبع او ابوحيان توحيدى نيز در تفسير «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ ...» مى نويسد:

«اى ما انزل اليك من الرّجم و القصاص الذى غيّره اليهود فى التّوراة و النّصارى فى الانجيل.» (2) 46 يعنى: اى پيامبر آنچه از احكام سنگسار و قصاص بر تو نازل شده، ابلاغ كن؛ همان احكامى كه يهوديان نسبت به تورات و نصارا نسبت به انجيل تغيير داده اند. ابوحيان در ادامه مى افزايد: «آنچه از ظاهر آيه استفاده مى شود آن كه: خداوند پيامبر خود را از مكر يهود و نصارا در امان نگه داشت و به او فرمان داد كه به تبليغ هر آنچه از قرآن درباره آن ها نازل شده اقدام كند بدون آن كه به احدى از آنان توجه كند. زيرا كلام قبل و بعد از اين آيه درباره اهل كتاب است و بعيد است كه اين آيه از نظر مفهوم بيگانه از آيات قبل و بعد از خود باشد» (3) 47.


1- . تفسير مفاتيح الغيب، ج 12، ص 50
2- . تفسير البحر المحيط، ج 4، ص 321 و نيز بنگريد به معالم التنزيل، ج 2، ص 51 تفسير الخازن (باب التأويل)، ج 2، ص 62
3- . تفسير البحر المحيط، ج 4، ص 321

ص: 38

اما به دلايل زير اين احتمال نيز احتمال درستى نيست:

الف- نه تنها مفسران شيعه بلكه بسيارى از مفسران اهل سنّت نيز بر اين مطلب تصريح كرده اند كه آيه تبليغ در اواخر عمر رسول خدا صلى الله عليه و آله و مشخصاً در حجّةالوداع نازل شده است (1) 48 و اهل كتاب در اين زمان در موقعيتى نبوده اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در ابلاغ حقايق اسلام از آنان واهمه كند.

جهت اطلاع بيشتر يادآور مى شويم كه: يهود و نصارا اصولًا نه در مكه و نه در مدينه قدرت و نفوذ چندانى نداشتند كه بتوانند در مقابل پيشرفت اسلام سدّى به شمار آيند. مقارن با بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله چند طايفه يهودى در مدينه زندگى مى كردند؛ اما آنان از نظر قدرت در اقليت به سر مى بردند؛ به طورى كه همواره منتظر بودند تا پيامبر خاتم ظهور كرده و آنان با كمك اين پيامبر بر كافران (از اوس و خزرج) پيروز شوند (2) 49.

پس از آن كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به مدينه هجرت نمود، در عهدنامه اى كه بين مهاجرين و انصار و طوايف مستقر در مدينه منعقد فرمود، حقوق طوايف يهودى را محترم


1- . از جمله بنگريد به مجمع البيان، ج 3، ص 344؛ غرائب القرآن نيشابورى، ج 2، ص 616؛ فتح القدير، ج 2، ص 60
2- . سوره بقره آيه 89 درباره اين يهوديان مى فرمايد: «وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ»

ص: 39

شمرد، (1) 50 اما پس از چندى آنان به توطئه چينى پرداخته و حتى با مشركان قريش و منافقان مدينه- بر ضد مسلمانان- هم پيمان شدند. در اينجا بود كه جنگ هايى بين مسلمانان و يهوديان اتفاق افتاد كه مهم ترين اين جنگ ها غزوه بنى قريظه و غزوه خيبر مى باشد. نتيجه اين جنگ ها چيزى جز شكست و آوارگى براى يهوديان و به عبارتى برچيده شدن نفوذ آنان از عربستان نبود. شرح اين موضوع در سوره هاى احزاب و حشر وارد شده (2) 51 و اين موضوع در سال هفتم هجرى اتفاق افتاد.

درباره مسيحيان نيز بايد گفت: اين عده اساساً در عربستان و به ويژه مدينه سكونت نداشته اند و تنها در سال نهم هجرى گروهى از مسيحيان نجران به مدينه آمدند و در جريان دعوت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله قرار گرفتند. و چنان كه معروف است بين آنان و رسول خدا صلى الله عليه و آله ابتدا توافقى نسبت به اجراى مباهله به عمل آمد اما در روز مباهله مسيحيان از اين كار منصرف شدند و به پرداخت جزيه راضى گشتند. (3) 52


1- . سيره ابن هشام، ج 2، صص 147- 150
2- . از جمله آيه 61 سوره بقره كه مى فرمايد: «وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُوَالْمَسْكَنَةُ وَباؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ» و نظير آن: سوره آل عمران: آيه 112
3- . سوره آل عمران: آيه 61، معروف به آيه مباهله، نيز بنگريد به تفسير همين آيه در تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 375، مجمع البيان، ج 2، ص 762 و شواهدالتنزيل، ص 120- 129

ص: 40

با توجه به اين شواهد تاريخى چگونه ممكن است كه در آيه تبليغ، رسول خدا صلى الله عليه و آله مأمور به ابلاغ حقايق دين به اهل كتاب باشد، حال آن كه يهود و نصارا و به طور كلّى اهل كتاب در زمان نزول سوره مائده مقهور پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و مسلمانان بوده اند (1) 53 در برخى از سوره ها بر خوارى و ذلت آن ها تأكيد شده، (2) 54 در پاره اى ديگر از سوره ها از جمله همان سوره مائده عقايد آنان مورد انكار و تخطئه قرار گرفته،55 و حتى در پاره اى از آيات قرآن بر جنگ با اهل كتاب (مرتدّان و توطئه گران آنان) تا راضى شدن به پرداخت جزيه فرمان داده شده است (3) 56.

ب- اين مطلب كه چون آيه تبليغ در بين آياتى است كه درباره اهل كتاب مطالبى را بيان مى كند پس به ناچار مرتبط با اهل كتاب است؛ ضرورتاً مطلب درستى نيست. زيرا چنان كه روشن است نزول آيات قرآن و تكميل شدن سوره ها- خصوصاً سوره هاى بزرگ مدنى- امرى تدريجى بوده است. و نكته ديگر آن كه: قرار گرفتن آيات در ضمن


1- . الميزان، ج 6، ص 43
2- . از جمله آيه 61 سوره بقره كه مى فرمايد: «وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُوَالْمَسْكَنَةُ وَباؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ» و نظير آن: سوره آل عمران: آيه 112
3- . التوبه: آيه 29

ص: 41

يك سوره و به عبارتى ترتيب آيات يك سوره لزوماً به معناى ترتيب زمانى نزول آن ها و يا مترتب بودن مطالب آن ها نسبت به يكديگر نيست. ترتيب آيات سوره ها اصطلاحاً امرى توقيفى است كه مطابق با صلاحديد رسول خدا صلى الله عليه و آله انجام يافته است (1) 57. در پاره اى از موارد روابط آيات با يكديگر امرى واضح و روشن است و در پاره اى ديگر روابط و تناسب آيات براى ما مبهم و نامشخص مى باشد. اما اين موضوع كه آيه تبليغ به آيات قبل و بعد از خود ارتباط دارد يا خير، مطلبى است كه در مباحث آينده به آن خواهيم پرداخت.

2- 3- تحقيقى درباره شأن نزول آيه تبليغ

مفسران شيعه و سنّى به عنوان صائب ترين نظر تصريح كرده اند كه آيه تبليغ در حجةالوداع نازل شده است. با اين تفاوت كه مفسران شيعه نزول آيه تبليغ را در ارتباط با واقعه غدير خم دانسته اند، (2) 58 در صورتى كه برخى از مفسران


1- . القرآن الكريم و روايات المدرستين، ج 1، ص 213 و تاريخ قرآن، دكتر راميار، ص 574
2- . بنگريد به: مجمع البيان، ج 3، ص 344؛ تفسير نورالثقلين، ج 1، صص 651- 658 در روايات مختلف و نيز از مفسران اهل سنت بنگريد به: تفسير فتح القدير، ج 1، ص 60؛ تفسير غرائب القرآن، ج 2، ص 616، شواهد التنزيل، ج 1، ص 187- 193

ص: 42

اهل سنّت اظهار كرده اند كه آيه تبليغ بنا به پاره اى از مناسبت ها- كه خواهد آمد- در مدينه يا برخى از غزوات نازل شده است (1) 59.

علامه امينى در كتاب الغدير با استفاده از مآخذ معتبر اهل سنت ثابت كرده است كه ارتباط آيه تبليغ و واقعه غديرخم در بين اهل سنّت نيز به عنوان يك نظر، مطرح است (2) 60. يعنى اين موضوع تنها از ناحيه شيعيان ادّعا نشده بلكه دانشمندان اهل سنت نيز بعضاً نزول آيه تبليغ را با واقعه غديرخم مرتبط داشته و آن را در كتاب هاى خود نقل كرده اند. از جمله نيشابورى در تفسير غرايب القرآن به عنوان نخستين احتمال از قول ابوسعيد خُدرى نوشته است:

اين آيه در فضيلت على بن ابى طالب و در روز غديرخم نازل گرديد و پس از آن رسول خدا صلى الله عليه و آله دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ...». (3) 61 از سوى ديگر برخى از مفسران اهل سنت كوشيده اند كه رابطه نزول آيه تبليغ و


1- . بنگريد به تفسير معالم التنزيل، ج 2، ص 52
2- . الغدير، ج 2، صص 88- 114 كه با استفاده از 30 مأخذ اين مطلب راتحقيق كرده است
3- . تفسير غرائب القرآن، ج 2، ص 616 و نيز بنگريد به تفاسير الدرالمنثور، ج 2، ص 298، فتح القدير، ج 2، ص 60، روح المعانى، ج 6، ص 194، مفاتيح الغيب، ج 12، ص 50

ص: 43

واقعه غديرخم را مورد انكار قرار دهند. اين مفسران درباره شأن نزول آيه تبليغ مطالبى ذكر كرده اند كه ابداً قابل توجه و اعتنا نمى باشد. فخر رازى در مقام نقل پاره اى از اين احتمالات نوشته است:

-/ برخى گفته اند كه آيه تبليغ درباره ابلاغ حكم رجم و قصاص نازل گرديد (آن هم با توجه به تحريف هايى كه در اين دو حكم واقع شده بود).

-/ برخى بر اين باورند كه آيه تبليغ ناظر به عيبجويى ها و طعن هاى يهوديان نازل گرديد.

-/ برخى نزول آيه تبليغ را مرتبط به اعلام حكم تخيير از سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله به زنان خود دانسته اند (1) 62.

-/ برخى گفته اند كه نزول آيه در ارتباط با ابلاغ حكم جهاد است كه مورد كراهت منافقان بوده است (2) 63.

در نقد اظهارات ياد شده بايد گفت: هيچ يك از مطالب و يا احكام مذكور در اين احتمالات، به گونه اى نيست كه اولًا: ابلاغ نكردن آن عدم ابلاغ رسالت الهى تلقى شود؛ و ثانياً: رسول خدا صلى الله عليه و آله در بيان اعلام آن، ترس و واهمه اى به


1- . مقصود از حكم تخيير، آيات 28 به بعد از سوره احزاب است كه در آن رسول خدا صلى الله عليه و آله همسران خود را بين طلاق و بهره بردارى از زندگانى دنيا و نيز اختيار خدا و رسول و پيشه سازى قناعت مخيّر ساخت
2- . تفسير مفاتيح الغيب، ج 12، ص 49؛ تفسير معالم التنزيل، ج 2، ص 52

ص: 44

خود راه دهد و نياز به وعده «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ»، داشته باشد. و گذشته از اين به طورى كه علامه امينى تذكّر داده است هيچ يك از احتمالات ياد شده مبتنى بر حديث و روايت صحيحى نبوده و فراتر از حدس و گمان نمى باشد (1) 64.

احتمال نزول آيه تبليغ در روز عرفه نيز احتمال قابل قبولى نيست. زيرا خطبه رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز عرفه در اكثر كتاب هاى حديثى و تاريخى ضبط شده است (2) 65. در اين خطبه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مردم را مورد خطاب قرار داده و درباره مسائل اجتماعى و اخلاقى امور سودمندى را به مسلمانان تذكر داده است. اين خطبه به نوعى جهان بينى اسلامى را در حوزه روابط اجتماعى در اسلام، رعايت حقوق مسلمانان نسبت به يكديگر، حفظ تقوا و حدود الهى، رعايت حقوق و شخصيت زنان و مطالبى از اين قبيل را شامل مى شود. روشن است كه تذكر اين مطلب تا آن زمان امرى بى سابقه نبوده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از اعلام آن واهمه نمايد و نياز به وعده الهى در مصونيّت از شرّ مخالفان داشته باشد. ضمناً چنان كه مى دانيم پس از آن كه


1- . الغدير، ج 2، صص 109- 113
2- . از جمله بنگريد به، الكافى، ج 1، ص 403؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 889- 890، سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1015، سنن ترمذى، ج 5، ص 34؛ سنن دارمى، ج 1، ص 74، سيره ابن هشام، ج 4، ص 250 و تاريخ طبرى، ج 3، ص 150- 152

ص: 45

رسول خدا صلى الله عليه و آله به مفاد آيه تبليغ عمل نمود، آيه اكمال دين يعنى: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ ...». نازل شد كه مطابق تحقيقات به عمل آمده اين آيه نيز پس از واقعه غديرخم نازل گرديده است (1) 66.

4- بررسى چند مسأله پيرامون آيه تبليغ

4- 1- فلسفه واقعه غدير چه بود؟

مهمترين سؤال در تفسير آيه تبليغ جويا شدن از فلسفه واقعه غدير است. با توجّه به اينكه اصل واقعه غدير- به عنوان واقعه اى كه به تواتر پيوسته است- مورد انكار كسى قرار ندارد، سؤال قابل طرح آنكه چرا رسول خدا صلى الله عليه و آله بعد از نزول آيه، ده ها هزار نفر از مسلمانان را در منطقه اى بيابانى متوقّف ساخته و با تصريح به: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» ولايت خود را به على عليه السلام تسرّى داد. قسمتى از پاسخ به سؤال ياد شده با معناى «مولى» ارتباط دارد كه در جاى خود خواهد آمد. امّا اجمالًا بايد دانست كه دانشمندان اهل سنّت كه در معناى «مولى» بيشتر بر مفهوم دوستى و نصرت تأكيد كرده اند، فلسفه ماجراى غدير را اقدام رسول خدا صلى الله عليه و آله در زدودن ناراحتى و كينه جمعى از


1- . الكافى، ج 1، ص 289، تفسير القمى، ج 1، ص 162، مجمع البيان، ج 3، ص 246، شواهد التنزيل، ج 1، ص 156- 160 و نيز بنگريد به الغدير، ج 2، صص 115- 137

ص: 46

مسلمانان نسبت به على عليه السلام دانسته و اين مسأله را با مأموريت على عليه السلام به يمن و شكايت چند تن از صحابه از على عليه السلام در اثناى اين سفر ربط داده اند. به عنوان مثال صاحب تفسير المنار مى نويسد: «برخى گفته اند كه سبب واقعه غدير تبرئه على عليه السلام از مطالبى است كه عدّه اى از همراهان على عليه السلام در مأموريت يمن نسبت به او ابراز كردند و رسول خدا صلى الله عليه و آله به منظور دلجويى از على عليه السلام در روز غدير خم به ايراد خطبه اى مبادرت فرمود و در آن رضايت خود را از على عليه السلام اعلام كردو ولايت او را به مؤمنان مورد تأكيد قرارداد.» (1) 67 امّا جهت اطلاع بيشتر از جريان يمن به طورى كه در آغاز اين كتاب اشاره گرديد در سال دهم هجرى رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را با جمعى از مسلمانان جهت انجام مأموريتى به يمن فرستاد. بريده اسلمى در اين خصوص گويد: «پيامبر صلى الله عليه و آله دو گروه از مسلمانان را به سمت يمن گسيل داشت كه در رأس يك گروه على عليه السلام و در رأس گروه ديگر خالد بن وليد قرار داشت. پيامبر صلى الله عليه و آله ضمناً سفارش كرد كه اگر دو گروه در حين سفر مجتمع شدند على عليه السلام فرمانده كل باشد. در اين سفر با بنى زيد برخورد كرده و با آنان جنگيديم كه در نتيجه مسلمانان بر مشركان غالب شدند. در رابطه با تقسيم غنائم، كار على عليه السلام مورد


1- . تفسير المنار، ج 6، ص 465 با اندكى تلخيص

ص: 47

اعتراض خالد قرار گرفت. خالد از طريق من نامه اى جهت رسول خدا صلى الله عليه و آله فرستاد و او را از موضوع با خبر ساخت.

بريده گويد: چون به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيدم، نامه را تقديم كردم. امّا چون نامه براى آن حضرت خوانده شد من غضب و ناراحتى را در سيماى پيامبر صلى الله عليه و آله مشاهده كردم و عرض كردم: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله اين جايى است كه انسان بايد به خدا پناه برد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در مورد على گمان بد مبر كه او از من است و من از اويم و او بعد از من ولى شما خواهد بود؛ آرى او از من است و من از اويم و او بعد از من ولى شما خواهد بود.» (1) 68 ترمذى گزارش مأموريت يمن را از قول براء بن عازب نقل كرده و در حديث خود آورده است: «چون پيامبر صلى الله عليه و آله نامه خالد را خواند رنگ مباركش تغيير كرد و سپس فرمود:

چه مى گوييد درباره مردى كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند؟ براء بن عازب (يا بريده) گفت: از غضب خدا و غضب رسولش به خدا پناه مى برم. من فقط قاصد و پيام آور بوده ام.» (2) 69 همچنين طبق حديث ديگرى در مورد همين مأموريت، پس از بازگشت همراهان على عليه السلام از اين سفر،


1- . مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 355 حديث 23400 و نيز بنگريد به همين كتاب، ج 5، ص 350، 351
2- . سنن ترمذى، ج 5، ص 597

ص: 48

چهار نفر از صحابه با يكديگر قرار گذاشتند به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رفته و آن حضرت را از عملكرد على عليه السلام (در حفظ غنائم و سخت گيرى در تقسيم آن) با خبر سازند.

لذا يكى پس از ديگرى شروع به سخن كردند و درباره على عليه السلام اظهار داشتند كه على عليه السلام چنين و چنان كرده، پيامبر صلى الله عليه و آله به سخنان آنان گوش فرا داده امّا سكوت پيشه ساخت. تا آنكه نفر چهارم به ايراد سخن پرداخت و سخنانى نظير افراد قبل از خود به زبان آورد. در اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه خشم از چهره مباركش هويدا بود برخاست و فرمود: «ما تريدون من علي؟ ما تريدون من علي؟ إنَّ عليّاً منّي وأنا منه وهو وليّ كلّ مؤمن من بعدي» (1) 70 يعنى: از على چه مى خواهيد؟ از على چه مى خواهيد (مگر نمى دانيد كه) على از من است و من از على هستم و او ولى و سرپرست هر مؤمنى پس از من است.

مطابق حديث ديگر رسول خدا صلى الله عليه و آله كار على عليه السلام در تقسيم غنائم و جز آن را تأييد كرده فرمود: «از بدگويى درباره على دست برداريد كه او در اجراى دستور خدا بسيار دقيق و سخت گير است و هرگز در زندگى او تملّق و مداهنه (سازش) وجود ندارد.» (2) 71


1- . همانجا، ج 5، ص 590- 591، با اندكى تلخيص، مستدرك حاكم، ج 3، ص 324، اسدالغابة، ج 3، ص 604
2- . مستدرك حاكم، ج 3، ص 346

ص: 49

باز در حديث ديگر، ابن عباس از بريده نقل مى كند كه وى گفت: «همراه على، در جهاد يمن شركت كردم، و سخت گيرى او را مشاهده كردم. هنگامى كه به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم على عليه السلام را ياد كرده از او بدگويى كردم. امّا مشاهده كردم كه چهره پيامبر صلى الله عليه و آله تغيير مى كند پيامبر صلى الله عليه و آله از من پرسيد: «اى بريده! آيا من در ولايت و سرپرستى مؤمنان از خودشان سزاوارتر به آنان نيستم؟» عرض كردم:

چرا اى رسول خدا، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس كه من مولا و سرپرست او هستم على مولا و سرپرست اوست». (1) 72 و بالاخره عبداللَّه بن بريده از پدر خود نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را به سوى خالد بن وليد گسيل داشت تا به تقسيم خمس غنائم يا (مطابق حديثى) به دريافت خمس غنائم مبادرت كند. خالد به بريده گفت: آيا نمى بينى كه او چگونه به تقسيم پرداخته است. بريده گويد:

من از على عليه السلام بغض و ناراحتى به دل داشتم. رسول خدا صلى الله عليه و آله از من سؤال كرد آيا تو بغض على عليه السلام به دل دارى؟ گفتم:

آرى. فرمود: بغض او را به دل راه مده (و طبق حديث ديگر: او را دوست داشته باش) كه او در خمس غنائم سهم بيشترى (از آن چه تصرف كرده) دارد. (2) 73 با توجّه به روايات متعدّدى كه درباره مأموريت يمن از


1- . مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 348، مستدرك حاكم ج 3، ص 324، خصائص، ص 15
2- . مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 360

ص: 50

نظر گذشت، جوانب مختلف اين واقعه به دست مى آيد. در عين حال دقّت در روايات مذكور نشان مى دهد كه هيچ ارتباطى بين اين حادثه و واقعه غدير خم، بنا به دلايل ذيل وجود ندارد:

الف: در هيچ يك از روايات ذكر شده، تصريح و يا اشاره اى به واقعه غدير خم و اجتماع مسلمانان در اين منطقه وجود ندارد. و با آنكه در برخى از روايات گذشته، بحث از ولايت على عليه السلام و سرپرستى آن حضرت بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله به ميان آمده، معهذا هيچ اشاره اى به غدير خم در اين روايات ديده نمى شود. از سياق روايات مربوط به واقعه يمن مى توان دريافت كه شكايت چند تن از صحابه از على عليه السلام، در مكّه (در جريان حجّةالوداع) و يا در مدينه (1) 74 (پس از مراجعت پيامبر صلى الله عليه و آله از سفر) رخ داده است.

ب: مفاد روايات مربوط به واقعه يمن نشان مى دهد كه اشخاصى كه از على عليه السلام و شيوه مديريت او به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت برده اند، اشخاصى محدود در سطح خالد بن وليد، بريده اسلمى و حداكثر 4 نفر بوده اند. چون اساساً جمعيت قابل توجّهى در مأموريت يمن همراه با على عليه السلام نبودند، بلكه افراد معدودى حضرت را در اين سفر همراهى كردند و تعداد ناراضيان بسيار اندك بوده است.

ج: از تدبّر در روايات به دست مى آيد كه افراد ناراضى


1- . المعجم الاوسط، ج 6، ص 162

ص: 51

به طور خصوصى با رسول خدا صلى الله عليه و آله ملاقات كردند و نيز نظر خود را در بدگويى از على عليه السلام با ارسال نامه به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله ابراز داشتند. به عبارت ديگر شكايت از على عليه السلام موضوعى اجتماعى و فراگير نبود كه نيازى به جمع آورى همه مردم در اجتماعى بزرگ مثل واقعه غدير باشد. امّا پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله با گفتن: «إنّه منّى وأنا منه وهو وليّ كلّ مؤمن من بعدي» (آن هم چند بار) واقعه يمن و شكايت برخى از اصحاب از على عليه السلام را به فرصتى جهت طرح شايستگى هاى على عليه السلام تبديل ساخت.

د: اگر فرض كنيم كه هدف از برپايى واقعه غدير مسأله رفع كدورت صحابه از على عليه السلام و سفارش به دوستى با آن حضرت باشد، اوّلًا آيا معقول است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در انجام اين كار بيش از 20 روز تعلل كند؟ (چون اين كدورت قبل از ذى الحجّه و رفع آن در هيجدهم ذى الحجّه واقع شده است) ثانياً اين كار يعنى اعلام دوستى و همدلى با على عليه السلام چه خطرى داشته كه خداوند با وعده «واللَّه يعصمك من الناس» رسول خدا صلى الله عليه و آله را موظّف به انجام آن سازد؟

از آنچه به تفصيل گذشت ثابت مى شود كه برپايى واقعه غدير ارتباطى با مأموريت يمن ندارد و فلسفه كار پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير امر مهم ترى بوده كه اين امر چيزى جز تعيين رهبرى و جانشينى پس از خود و معرفى مصداق آن يعنى على عليه السلام نبوده است.

ص: 52

4- 2- رابطه آيه تبليغ با آيات قبل و بعد آن چيست؟

اكثر آيات سوره مائده درباره اهل كتاب نازل شده و آيه تبليغ هم در بين اين آيات قرار دارد. بر اين اساس چنانكه گفته شد، برخى از مفسران اهل سنّت معتقدند كه مفاد آيه تبليغ نيز درباره اهل كتاب است؛ زيرا در غير اين صورت آيه تبليغ از نظر مفهوم از آيات قبل و بعد از خود منقطع خواهد شد و چنين چيزى زيبنده قرآن نمى باشد.

در پاسخ به اين سؤال بايد گفت: حتى به فرض كه ثابت شود آيه تبليغ ارتباطى به ماقبل و مابعد خود ندارد، باز نمى توان به صورت قاطع نزول آيه تبليغ در مورد حادثه غدير را منتفى دانست. زيرا در اين صورت تناسب آيه تبليغ با آيات قبل و بعد آن تناسب استطرادى فرض شده و به عقيده دانشمندان علوم قرآنى، يكى از وجوه مهم تناسب آيات و سوره ها در قرآن تناسب استطرادى (1) 75 است.


1- . در توضيح تناسب استطرادى بايد گفت: اين تناسب در جايى است كه قرآن ضمن بيان يك مساله اصلى بنابر مصالحى رشته كلام را قطع كرده و مطلب جديدى به ذهن مخاطب خود القا مى كند، سپس مجدداً به كلام قبلى بازگشته و آن را ادامه مى دهد، در عين حال كلام استطرادى با كلام اصلى داراى نوعى رابطه و پيوند است. به عنوان مثال به عقيده زمخشرى آيه شريفه: «يا بنى آدم قد انزلنا عليكم لباساً يوارى سوادكم و ريشا ...» (الاعراف، 26)- كه در آن از نعمت لباس سخن رفته است- كلامى بر سبيل استطراد است. زيرا كلام اصلى در اوايل سوره اعراف درباره سرگذشت آدم و حوا، تخلّف آنها در خوردن از درخت ممنوعه و در نتيجه افتادن لباس از اندام آن ها و تلاش جهت پوشاندن خود با برگهاى درختان است. در چنين فضايى سخن از نعمت لباس براى بنى آدم از باب تناسب استطرادى وارد شده كه بى ارتباط با زمينه اصلى كلام هم نمى باشد. و از اين گونه موارد مى توان به وجود آيه «لن يستنكف المسيح ان يكون عبداً للَّه ...» (النساء، 172) در بين آيات مربوط به تخطئه نصارى در غلوّ آنان نسبت به حضرت مسيح اشاره كرد. تفصيل را نك: الاتقان، ج 3، ص 373، كشاف، ج 2، ص 97، البرهان، ج 1، ص 41

ص: 53

اما به عقيده بسيارى از محقّقان آيه تبليغ در عين آن كه درباره واقعه غديرخم نازل شده است، با آيات قبل و بعد از خود نيز هماهنگ بوده و بدون ارتباط نمى باشد.

مثلًا محمّدتقى مدرسى مى نويسد: «قرآن حكيم پس از آنكه مسلمانان را به ولايت تامّه در برابر جامعه اسلامى فرمان داد و آنان را از قبول ولايت كفّار و مشركان (و يهود و نصارى) به شدّت نهى فرمود، اكنون رسول اللَّه و همه حاملان رسالت الهى را- چون ربّانيون و احبار- مؤكّداً فرمان مى دهد كه در تبليغ رسالت با هيچ كس مدارا نكنند و راه آشتى در پيش نگيرند، لذا معلوم است كه سياق سخن در اين موضوع ولايت يا رهبرى است. زيرا همين امر بود كه رسول خدا از تأخير تبليغ آن، بيمناك مرتد شدن مردم بود.» (1) 76 در عين حال براى درك بهتر ارتباط آيه تبليغ با


1- . تفسير هدايت، ج 2، ص 367، با عنوان: ولايت قلّه رفيع ايمان

ص: 54

آيات ما قبل و ما بعد آن مى توان گفت كه:

- خداوند متعال در آيه 51 از سوره مائده به مؤمنان تأكيد كرده است كه از ولايت يهود و نصارا احتراز كنند و به دنبال آن در آيات 52 و 53 از كسانى كه تمايل به پذيرش ولايت آنان پيدا كرده اند، به شدت انتقاد فرموده است.

در آيه 55 اين سوره آيه معروف ولايت ذكر شده است كه در آن بر ولايت خدا و رسول او و نيز مؤمنانى كه نماز به پا مى دارند و زكات پرداخت مى كنند- در حالى كه در ركوع به سر مى برند- تأكيد شده است.

ضمناً طبق روايات وارده در شأن نزول آيه، مؤمنانى كه در حال ركوع زكات داده اند- در زمان نزول آيه- مصداقى جز على عليه السلام ندارند. (1) 77 خداوند در آيه 57 اين سوره، مجدداً به مؤمنان تكليف مى كند كه از پذيرش ولايت مسخره كنندگان در دين- اعمّ از اهل كتاب و كافران- خوددارى كنند و با چنين فضا و زمينه اى آيات سوره مائده ادامه پيدا مى كند تا آن كه در آيه 67 اين سوره خطاب به رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:


1- . اين موضوع تقريباً مورد اجماع روايات و ديدگاه هاى مفسران قرار دارد. از جمله بنگريد به الكشاف، ج 1، ص 649، معالم التنزيل، ج 2، ص 49، تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 74، مدارك التنزيل، ج 1، ص 418، التبيان، ج 3، ص 559 و نيز بحار الانوار، ج 35، ص 183- 206

ص: 55

«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ ...».

و از آنجا كه در آيات قبل به نوعى سخن از ولايت به ميان آمده است، مفاد آيه تبليغ نيز- چنان كه به تفصيل گذشت- چيزى جز اعلام عمومى ولايت و رهبرى على عليه السلام نمى باشد.

اما در آيه 68 سوره مائده- يعنى يك آيه بعد از آيه تبليغ- بار ديگر خطاب متوجه اهل كتاب شده و نسبت به آنان آمده است: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْ ءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ ...» يعنى: «اى اهل كتاب، شما بر هيچ چيزى نيستيد (آيين صحيحى نداريد) مگر آن كه تورات و انجيل و آنچه را از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده (يعنى قرآن)، به پا داريد و ...». به عقيده ما عمل به اين آيه شريفه توسط اهل كتاب جز اعتراف به حقّانيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و ولايت على عليه السلام نتيجه اى در بر ندارد. زيرا مطابق آيات قرآن، نشانه هاى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در تورات و انجيل مذكور بوده و اهل كتاب نيز به اين حقيقت واقف بوده اند، لكن آنان از باب حسادت و عناد به كتمان حقايق اقدام مى نمودند. (1) 78 و


1- . بنگريد به سوره اعراف آيه 157 با فراز: «يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَاْلإِنْجِيلِ» و سوره بقره آيه 146 و سوره انعام آيه 20 كه مى فرمايد: «الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ ...»

ص: 56

در واقع به نوعى خواهان ادامه سلطه و ولايت خود بودند.

با توجه به اين تحليل، چنان كه برخى از مفسران نوشته اند: «مفاد آيه تبليغ دستورى است كه از سوى خدا به پيامبر صلى الله عليه و آله براى اعلام استقلال مسلمانان از يهود و انتقال ولايت و خلافت از آنان به مسلمانان نازل شده و همچنين تأكيد بر اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله اين مطالب را صريحاً به مردم ابلاغ كند و هراسى از دشمنان به دل راه ندهد كه خداوند او را محافظت خواهد كرد. در اين صورت مراد از «النّاس» (مردمى كه بيم زيان رساندن از سوى آنان مى رود) اعمّ از يهوديان و كافران و مسلمان نماهاى منافق است؛ چرا كه آن ها فكر مى كردند چون پيامبر صلى الله عليه و آله پسر و جانشينى ندارد، با مرگ او همه چيز تمام مى شود و آن ها بار ديگر سلطه خود را پس از مرگ رسول خدا صلى الله عليه و آله باز خواهند يافت و بديهى است كه آيات پيشين مبنى بر كنار گذاردن ولايت يهود و نصارا و تمسك به ولايت خدا و پيامبر و پس از پيامبر صلى الله عليه و آله به ولايت على عليه السلام، دشمنان را سخت ناراحت سازد و در صدد توطئه برآيند؛ چون اين ابلاغ در واقع به منزله سلب ولايت و خلافت زمين از يهود و نصارا و انتقال آن به مسلمانان و ادامه آن بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است» (1) 79.

همچنين مى توان آيه تبليغ را زمينه و عاملى جهت مقايسه وضعيت احتمالى مسلمانان در آينده و سرنوشتى كه


1- . تفسير كاشف، ج 3، ص 152

ص: 57

يهوديان و نصرانيان بدان دچار شده، در نظر گرفت و از آن اين پيام را دريافت نمود كه: «اى رسول ما! امت اسلامى نيز مانند يهود و نصارا نيازمند آن هستند كه بعد از تو مولا و رهبرى داشته باشند تا از رهنمود او بهره ور گردند. اگر امت اسلامى بعد از تو بى مولا و رهبر بمانند به سرنوشتى بدتر و شوم تر از سرنوشت يهود و نصارا دچار خواهند گشت. از اين رو مفاد آيتى را كه از سوى پروردگارت بر تو نازل شد و اولين مولاى مؤمنين را كه بعد از تو بايد بر مسند بنشيند و با ذكر يك نشانى به حضورت معرفى كرد، به مردم ابلاغ كن و آن كسى را كه در حال ركوع انفاق مى كرد: «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ» (1) 80 به مردم بشناسان» (2) 81.

بدين ترتيب: «روابط و همگونى آيات نشان مى دهد كه آيه تبليغ در عين ارتباط كامل با قوم يهود، بر مهم ترين چيزى كه بر پيغمبر صلى الله عليه و آله نازل شده و نيز پيغمبر صلى الله عليه و آله مأمور به ابلاغ آن است يعنى اعلام پايان خلافت و ولايت يهود و آغاز ولايت خدا، رسول خدا صلى الله عليه و آله و على عليه السلام، دلالت مى كند». (3) 82


1- . المائده: آيه 55
2- . معانى القرآن، ج 1، ص 118 و نيز بنگريد به پژوهشى در نظم قرآن، ص 109
3- . تفسير كاشف، ج 3، ص 158

ص: 58

4- 3- چرا در آيه تبليغ نام على عليه السلام وجود ندارد؟

يكى از اشكالاتى كه در بحث امامت قابل طرح است آنكه با توجّه به اين موضوع كه امامت از جمله مسائل اعتقادى است، چرا در آيات قرآن به ويژه «آيه تبليغ» نام على عليه السلام وارد نشده، بلكه تنها تعبير اجمالى «ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ» به چشم مى خورد. در پاسخ بايد گفت: اين اشكال براى كسانى كه نسبت به روش قرآن در طرح مباحث گوناگون اعتقادى، اجتماعى، تاريخى، و ... بدون اطلاع بوده، علاوه بر آن آيات قرآن را جدا از شرايط تاريخى عصر نزول، اسباب نزول آيات و نيز قرائن متصله و منفصله تفسيرى، مورد توجّه و احياناً تفسير قرار مى دهند، به ظاهر اشكال واردى است. امّا در صورتى كه اوّلًا به سبك و روش قرآن- در طرح بسيارى از مطالب خود به شكل اجمالى- توجّه شود، ثانياً مبناى قرآن جهت روشن كردن مطالب اجمالى مدّنظر قرار گيرد، آن وقت اشكال ياد شده دفع و مشخص مى شود كه حقايق قرآن براى طالبان حقيقت به شكل كاملًا مطلوب بيان شده است. به عبارت ديگر كافى است كه دو مطلب به شرح زير مورد توجّه مخاطبان آيات الهى واقع شود:

الف: قرآن كريم در بسيارى از زمينه ها از جمله

ص: 59

زمينه هاى اعتقادى، اجتماعى، تاريخى و احكام عبادى به نحو اجمال سخن رانده است.

ب: طبق نصّ قرآن، از جمله آيه 44 سوره نحل و آيه 2 سوره جمعه، رسول خدا صلى الله عليه و آله مأمور تبيين حقايق قرآن براى مردم است. (1) 83 ضمناً رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز جهت امتثال امر پروردگار با دو روش قولى و فعلى به تبيين همه آيات قرآن اقدام نمود و مطابق برخى از روايات در مسير آموزش حقايق قرآن ده آيه ده آيه به تعليم حقايق آيات مبادرت مى ورزيد. (2) 84 حال بايد گفت: اگر قرار باشد كه سنن قولى و فعلى رسول خدا صلى الله عليه و آله در زمينه آياتى چون: «أقيموا الصلاة وآتوا الزكاة» (3) 85 يا «أتمّوا الحجّ والعمرة للَّه» (4) 86 حجّت واقع شده و مسلمانان اقامه نماز، پرداخت زكات و برگزارى حج و عمره خود را بر اساس آن تنظيم كنند، چرا قول و فعل رسول خدا صلى الله عليه و آله در تعيين مصاديق اهل بيت در آيه تطهير (5) 87 يا


1- . در آيه 44 سوره نحل خداوند مى فرمايد: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» يعنى: (اى رسول ما) اين ذكر (قرآن) را بر تو فرستاديم تا براى مردم آنچه نازل شده تبيين نمايى. و در سوره جمعه نيز خداوند با بيان: «... يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم ويعلمهم الكتاب والحكمة و ..» در ارتباط با قرآن از دو شأن پيامبر صلى الله عليه و آله پرده برمى دارد كه عبارتند از: الف: تلاوت آيات الهى براى مردم، ب: تعليم حقايق كتاب و حكمت براى آنان
2- . تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 4
3- . البقره، آيه 43
4- . همان، آيه 196
5- . الاحزاب، آيه 33

ص: 60

تبيين مفاد «ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ» در آيه تبليغ مورد توجّه قرار نگيرد؟ آيا مى توان حجّيت قول و فعل رسول خدا صلى الله عليه و آله را تنها محدود به آيات معيّنى از قرآن دانست؟ يا آنكه احاديث وارده در زمينه رفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله پيرامون آيات تبليغ، اولواالامر، تطهير و ... از قوّت و شهرت كمترى برخوردار است؟ كه هرگز چنين نيست. اين استدلالى است كه امام صادق عليه السلام در پاسخ سؤال ابوبصير به كار برده و او را قانع ساخته است. طبق اين حديث ابوبصير گويد:

از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: آيه «اطيعوا اللَّه وأطيعوا الرسول وأولى الامر منكم»، (1) 88 درباره چه كسانى نازل گرديد؟

امام عليه السلام فرمود: «اين آيه در شأن على و دو فرزندش حسن و حسين عليهم السلام نازل گرديد.»

ابوبصير گويد: باز سؤال كردم كه: مردم مى گويند از چه جهت خداوند نام على عليه السلام و خاندانش را نبرده است؟ امام صادق عليه السلام فرمود: «در پاسخ به مردم بگوييد: دستور نماز خواندن بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل گرديد، در حالى كه سخنى از سه ركعت و چها ركعت در ميان نبود، و اين رسول خدا صلى الله عليه و آله بود كه ركعات نماز را تفسير كرد. دستور پرداخت زكات نازل شد، امّا در آن نيامده بود كه از چهل درهم يك


1- . النساء، آيه 59

ص: 61

درهم بپردازيد، و اين رسول خدا صلى الله عليه و آله بود كه نصاب زكات را تفسير كرد. دستور حج نازل شد در حالى كه در آن نيامده بود كه هفت نوبت طواف كنيد، و اين رسول خدا صلى الله عليه و آله بود كه مراسم طواف را تفسير كرد. بر همين پايه فرمان خدا نازل گشت كه: «از خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله اطاعت كنيد و نيز از آنان كه از بين شما صاحبان امر باشند.» كه مصداق آن درباره على و حسن و حسين عليهم السلام ثابت و پابرجا ماند. زيرا در ارتباط با اين دستور بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر مؤمنى كه من سرپرست و مولاى او هستم، على مولا و سرپرست او خواهد بود.» و باز فرمود: «به شما مؤمنان سفارش مى كنم كه از كتاب خدا و خاندان من جدا مشويد كه من از خدا خواسته ام كه ميان قرآن و خاندانم جدايى نيفكند تا قيامت كه بر حوض كوثر آنان را به من ملحق مى سازد و خداوند پذيرفت» ... بدانيد كه اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله لب فرومى بست و خاندان خود را معرفى نمى كرد، خاندان فلان و بهمان مدّعى مى شدند كه ما صاحب الأمر شماييم.» (1) 89 علاوه بر پاسخ ياد شده، مى توان به مصلحت هاى ديگرى جهت عدم ذكر نام امامان در آيات قرآن اشاره كرد. از جمله آنكه، آيات قرآن، اخبار و حوادث عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله و معرفى اشخاص و جريان ها را به گونه اى گزارش كرده تا حساسيت خاصى جهت تحريف و از بين


1- . الكافى، ج 1، ص 287

ص: 62

بردن قرآن به وجود نيايد و همين موضوع يكى از دلايل عدم ذكر اسامى شخصيت هاى متعالى و در نقطه مقابل شخصيت هاى مذموم از منافقان و جزء آن است. ضمناً روش قرآن در بيان مسائل اجتماعى، تأكيد بر طرح اوصاف و ويژگى هاى افراد و جريان هاى مؤثر است تا معرفى صريح اشخاص و مصاديق هر جريان. و از اين جهت اين فرصت را براى مخاطبان خود فراهم مى آورد كه به تطبيق آن ويژگى ها بر خود اقدام كنند. به عنوان نمونه در شرايطى كه بر اساس تفاسير معتبر، مصاديق ابرار در سوره دهر يا انسان، على عليه السلام و فاطمه عليها السلام هستند، (1) 90 معهذا با بيان ويژگى هاى اين نيكوكاران اين امكان وجود دارد كه هر كس بتواند به روش آنان تأسى كرده و به تدريج در مصاديق ابرار قرار گيرد.

زمخشرى در تفسير آيه: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» (2) 91 يعنى: همانا ولى (و سرپرست) شما خدا و رسول او هستند و نيز كسانى كه ايمان آورده اند، همان ها كه نماز بپا مى دارند و در حالى كه در ركوع به سر مى برند


1- . از جمله بنگريد به الكشاف، ج 4، ص 670، مفاتيح الغيب، ج 30، ص 244، انوار التنزيل، ج 2، ص 552 و مجمع البيان، ج 10، ص 611
2- . المائده، آيه 55

ص: 63

زكات مى دهند، نخست شأن نزول آيه را- كه درباره على عليه السلام است- نقل كرده و سپس به طرح سؤالى مى پردازد و آن اينكه: «اگر كسى بگويد چگونه صحيح است كه آيه در شأن على عليه السلام نازل شده باشد، در صورتى كه لفظ «الذين» به صورت جمع به كار رفته است، خواهم گفت:

در اين آيه با آنكه آيه درباره يك فرد نازل شده، لفظ جمع به كار رفته تا آنكه ساير مردم نيز به چنين كارى ترغيب شوند و به ثوابى مانند ثواب على عليه السلام دست يازند». (1) 92 البته سخن زمخشرى سخن بسيار درستى است جز آنكه تاريخ سراغ ندارد كه پس از على عليه السلام كس ديگرى در حال ركوع به انفاق مال خود دست زده باشد.

4- 4- چرا پيامبر صلى الله عليه و آله از اعلام ولايت على عليه السلام واهمه داشت؟

با وجود تأكيدهاى مكرّر رسول خدا صلى الله عليه و آله بر افضليت على عليه السلام در بين صحابه، به دلايل زير مخالفت هايى با رهبرى على عليه السلام وجود داشته است:

الف- على عليه السلام در بين اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله داراى فضايل و مناقبى است كه احدى در آن ها با آن حضرت شريك نمى باشد. على عليه السلام خود در سخنى شمار اين فضايل را


1- . الكشاف، ج 1، ص 649 و نيز بنگريد به مدارك التنزيل و حقايق التأويل، ج 1، ص 418

ص: 64

هفتاد مورد اعلام فرموده است (1) 93. از جمله اين فضايل نزول آيات و سوره هايى از قرآن در شأن آن حضرت است كه به عنوان نمونه مى توان به آيات ليلة المبيت، ولايت، مباهله، تطهير، اولوالامر، تبليغ، سقاية الحاج، مودّت، نجوى، خير البريه، و ... سوره دهر اشاره كرد.

خلق حماسه هاى بزرگ در جنگ هاى بدر، احد، احزاب، فتح مكه و انجام مأموريت هاى مهم مانند ابلاغ آيات ابتداى سوره توبه در جمع مشركان، مأموريت يمن، ماندن در مدينه در جريان جنگ تبوك، شركت در جريان مباهله، گوشه هاى ديگرى از اين فضايل اختصاصى را نشان مى دهد. در گفت وگوى سعدبن ابى وقاص با معاويه، كه مسلم در صحيح خود آن را نقل كرده است، آمده است كه على عليه السلام داراى سه فضيلت اختصاصى بوده است كه سعد حاضر نبود يكى از اين فضايل را (در صورتى كه دارا بود) با شتران سرخ مو عوض كند. اين فضايل از نظر سعدبن ابى وقاص، نقش آفرينى على عليه السلام در جنگ خيبر، شركت على عليه السلام در جريان مباهله و صدور حديث منزلت درباره او بود (2) 94.


1- . البرهان في تفسير القرآن، ج 4، ص 309 ذيل تفسير آيه نجوى، ضمناً تفصيل اين فضائل هفتادگانه را بنگريد به كتاب البيان الجلي فى أفضلية مولى أميرالمؤمنين، ص 230 با عنوان: الفضائل السبعين التي تفرّد بها علي وليس لاحدٍ فيها نصيب
2- . صحيح مسلم، ج 4، ص 1871

ص: 65

بديهى است كه ظهور چنين فضايلى در شخصيت على عليه السلام زمينه ساز حسادت ها و رقابت هاى فراوان در مقابل على عليه السلام مى گرديد و در شرايطى به بدگويى هايى درباره آن حضرت نيز مى انجاميد. با چنين زمينه اى طرح رهبرى على عليه السلام بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله چه واكنشى مى توانست داشته باشد؟

ب- چنان كه مى دانيم على عليه السلام در جنگ هاى اسلام (از جمله: بدر، احد، احزاب، حنين و ...) بسيارى از پهلوانان قريش و سران شرك و كفر را به خاك افكند؛ كسانى كه بعدها بستگانشان- پس از فتح مكه- به اسلام گرويدند. اين موضوع چيزى نبود كه خاطره آن به سرعت از اذهان زدوده شود؛ آنهم در بين اعراب كه مهم ترين عامل وحدتشان پيوندهاى خونى و اتحادهاى قومى و قبيلگى بود. از اين رو حتى پس از برچيده شدن بت پرستى و مسلمان شدن بزرگان قريش از جمله ابوسفيان، كينه توزى قريش و به خصوص بنى اميه نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام از بين نرفت و آنان گر چه به ظاهر اسلام را پذيرفته بودند، اما همواره مترصّد تصفيه حساب با رسول خدا صلى الله عليه و آله و خاندان او بودند. حادثه رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز نشان داد كه قريش مهم ترين نقش را در تحولات جامعه اسلامى ايفا كرده و نه تنها اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله، كه انصار مدينه را نيز از بسيارى از حقوقشان محروم نمود. در اين شرايط رهبرى على عليه السلام كه

ص: 66

ادامه دهنده راه پيامبر صلى الله عليه و آله بود، براى قريش امرى ناگوار به شمار مى آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله نگران مخالفت علنى آنان و به طور كلى كارشكنى منافقان در معرفى على عليه السلام به عنوان جانشين خود بود.

ج- على عليه السلام در همان زمانِ پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان شخصيتى مؤمن و سازش ناپذير ظاهر گرديد. رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره او دعا فرمود كه:

«اللهم ادر الحقّ معه حيث دار» (1) 95.

«خدايا حق را همواره با او قرار بده».

با توجه به اين مطلب، على عليه السلام تجسّم ايمان و محور حق و حقيقت بود و در راه رضاى خدا و كسب خشنودى پيامبر صلى الله عليه و آله از هيچ كوششى دريغ نمى كرد. روشن است كه چنين شخصيتى براى بسيارى از بيمار دلان و نفاق پيشگان قابل تحمل نبود. به تدريج وجود مبارك على عليه السلام به عنوان ميزان و معيارى جهت تمايز مؤمنان از منافقان درآمد.

چنان كه ابوسعيد خُدرى مى گويد: «ما جماعت انصار، منافقان را از ميزان بغضى كه به على داشتند مى شناختيم» (2) 96.

با توجه به چنين شخصيتى از على عليه السلام، پيامبر صلى الله عليه و آله مى دانست كه معرفى آن حضرت به عنوان جانشين خود خالى از دشوارى نخواهد بود. به ويژه آنكه برخى از


1- . سنن ترمذى، ج 5، ص 522
2- . همان، ص 593

ص: 67

بيماردلان اين تصوّر را به اذهان سرايت مى دادند كه پيامبر صلى الله عليه و آله با ملاحظات خويشاوندى از پسر عمو و داماد خود جانبدارى كرده است. (1) 97 ضمناً از سخنان برخى از مخالفان و رقيبان على عليه السلام بر مى آيد كه آنان جوانى على عليه السلام را بهانه اى براى دور كردن آن حضرت از صحنه امامت عنوان كردند (2) 98.

ناگفته نماند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به جهت تحكيم ارزش هاى اسلامى و از بين بردن فرهنگى كه زاييده نظام جاهليت بود، عملًا جوانان لايق را به مناصب حسّاس مى گمارد كه البته در بسيارى از مواقع نسبت به انتصابات رسول گرامى صلى الله عليه و آله واكنش هاى مخالف به عمل مى آمد. به عنوان مثال رسول خدا صلى الله عليه و آله در آخرين روزهاى حيات خود به مسلمانان دستور داد تا در ركاب اسامةبن زيد بسيج شوند و به سمت تبوك حركت كنند، اما عده زيادى از مردم از اين دستور تخلف كردند با اين بهانه كه پيامبر صلى الله عليه و آله جوانى كم سن و سال را بر قاطبه مهاجرين و انصار امارت داده است.

امّا رسول خدا صلى الله عليه و آله متخلفان را مورد لعنت قرار داد و با همان حال بيمارى به مسجد آمده و پس از حمد و ثناى خدا چنين فرمود:


1- . التفسير الكاشف، ج 3، ص 97
2- . بنگريد به: الغدير، ج 2، صص 370 و 371، به نقل از شرح ابن ابى الحديد

ص: 68

«هان اى مردم! من از تأخير حركت سپاه ناراحتم. گويا فرماندهى اسامه بر گروهى از شما گران آمده و زبان به انتقاد گشوده ايد، ولى اعتراض و سرپيچى شما تازگى ندارد. شما قبلًا از فرماندهى پدر او «زيد» هم انتقاد مى كرديد. به خدا سوگند هم پدر او شايسته اين منصب بود و هم فرزندش براى اين مقام لايق و شايسته است» (1) 99.

در جريان جنگ تبوك نيز رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را به جاى خود در مدينه قرار داد و خود با سپاهيان عازم تبوك گرديد. منافقان كه حضور على عليه السلام را در شهر مانع اجراى نقشه هاى خود مى دانستند، زبان به انتقاد گشودند و شايع نمودند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را در رديف زنان و كودكان قرار داده و به اين جهت از همراه ساختن آن حضرت با خود صرف نظر كرده است. هنگامى كه على عليه السلام گزارش اين شايعه پراكنى را به گوش رسول خدا صلى الله عليه و آله رساند، آن حضرت ضمن دلدارى على عليه السلام او را مجدداً به مدينه بازگرداند و خطاب به او فرمود:

«انت منّي بمنزلة هارون من موسى الّا انّه لا نبيّ بعدي» (2) 100.


1- . السيرة النبوية، ج 4، ص 300، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 113 و سيرة المصطفى، ص 705- 710 با عنوان: جيش اسامه
2- . صحيح مسلم، ج 4، ص 1871، السيرة النبوية، ج 4، ص 163، تاريخ الطبرى، ج 3، ص 104، ارشاد مفيد، ج 1، ص 206

ص: 69

يعنى: «تو نسبت به من همانند هارون نسبت به حضرت موسى عليه السلام هستى؛ با اين تفاوت كه پيامبرى بعد از من نخواهد بود.»

طبيعى است كه وقتى در حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين مواضعى نسبت به انتصاب هاى پيامبر صلى الله عليه و آله و به خصوص جانشينى على عليه السلام وجود داشته باشد، ميزان مخالفت ها در تعيين على عليه السلام به عنوان جانشين دائمى رسول خدا صلى الله عليه و آله بيشتر خواهد بود. و اين همان حقيقتى است كه موجب نگرانى رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و آن حضرت را در ابلاغ پيام الهى به صورت علنى دچار ترديد مى ساخت تا آن كه خداوند با وعده: «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِن النَّاسِ»، به آن حضرت تكليف نمود كه در اداى رسالت الهى خود تعلّل نكند كه در غير اين صورت رسالت او ناقص خواهد بود.

4- 5- در حديث غدير «مولا» به چه معنى است؟

يكى از مسائلى كه از دير باز بين شيعه و سنّى مطرح بوده است، بحث در مفهوم «مولا» است. به عقيده شيعه كلمه مولا در عبارت: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» معنايى جز اولى به تصرّف و رهبر ندارد؛ در حالى كه مفسران اهل سنت كلمه «مولا» را به معناى ناصر و ياور دانسته اند.

صاحب تفسير المنار در اين زمينه مى نويسد: «به عقيده

ص: 70

اهل سنت حديث غديرخم بر ولايت سلطه كه عبارت از امامت يا خلافت است، دلالتى ندارد. زيرا اين لفظ به اين معنا در قرآن وارد نشده است. بلكه مراد از ولايت در اين حديث ولايت نصرت و مودت است كه خداوند با تعبير: «بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ» (1) 101 آن را درباره مؤمنان و كافران به كار برده است. بنابراين معنى حديث چنين خواهد بود كه: هر كس من دوست و ناصر او باشم، على عليه السلام هم دوست و ناصر اوست. يا: هر كس كه مرا دوست دارد و يارى مى رساند، على عليه السلام را هم دوست بدارد و يارى كند.» (2) 102 در نقد اين نظريه بايد گفت: كلمه مولا در زبان عرب به معانى گوناگونى استعمال شده است كه از جمله مى توان به معانى دوست، ياور، سيد، مالك، صاحب پيمان و سرپرست و اولى به تصرف اشاره كرد. و در مواردى كه يك كلمه در معانى مختلفى استعمال مى شود، مطابق عرف حاكم در ادبيات، قرائن داخلى و خارجى كلام و سخن، تعيين كننده معناى واقعى آن كلمه خواهد بود. و با توجه به قرائنى كه در حديث غدير وجود دارد، كلمه مولا به معنايى جز سرپرست و رهبر نبايد تفسير شود. تعداد اين قرائن بسيار زياد است و مرحوم علامه امينى در كتاب الغدير تا


1- . المائده: آيه 51
2- . تفسير المنار، ج 6، ص 465

ص: 71

بيست قرينه از قرائن مختلف را بر شمرده است (1) 103. در اينجا به مهم ترين اين قرائن اشاره مى گردد:

الف- برخلاف نظر صاحب المنار نه تنها كلمه مولا از نظر لغوى به معناى اولى استعمال شده، بلكه در قرآن كريم نيز اين كلمه در معناى «اولى» به كار رفته است. شاهد اين مطلب آيه 15 از سوره حديد است كه مى فرمايد:

«فَالْيَوْمَ لَايُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ».

«امروز از شما (منافقان) و نه از كافران، فديه اى پذيرفته نمى شود. جايگاه شما آتش است و آتش اولى و سزاوارتر است به شما. و چه بد سرانجامى است.»

چنان كه ملاحظه مى شود لفظ مولا در اين آيه نمى تواند به معناى دوست و ياور باشد بلكه به معنى اولى و سزاوارتر است. زمخشرى در تفسير آيه به عنوان نخستين احتمال در معناى «هى مولاكم» نوشته است: «هى أولى بكم» و سپس به شعرى از لبيد در اين خصوص استشهاد كرده است. (2) 104 و طبرسى نيز «هى مولاكم» را به اين صورت تفسير كرده است كه: «هى اولى بكم لما اسلفتم من


1- . الغدير، ج 2، صص 339- 364 تحت عنوان: قرائن معيّنة
2- . الكشاف، ج 4، ص 476

ص: 72

الذنوب» (1) 105 يعنى آتش به شما سزاوارتر است به جهت گناهانى كه مرتكب شديد و شمار ديگرى از مفسّران كه علّامه امينى در الغدير به بيان نظر آنها در معناى مولا به معناى اولى در آيه مذكور پرداخته است. (2) 106 ب- چنانكه در بحث فلسفه واقعه غدير گذشت، مسأله دوستى على عليه السلام با مؤمنان و بالعكس مودّت مؤمنان با على عليه السلام، مطلبى نبود كه نياز به تأكيد و بيان داشته باشد.

قرآن كريم مى فرمايد:

«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ...». (3) 107

«مردان و زنان با ايمان برخى نسبت به ديگرى ولى و ياور يكديگرند.»

و بالاتر از آن تصريح مى كند كه:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ ...»؛ (4) 108

«مؤمنان در حكم برادران يكديگرند.»

با توجه به اين حقايق، چه معنا دارد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله كاروان عظيم همراهان خود را در بيابانى گرم و سوزان نگه دارد و تنها پيام دوستى با على عليه السلام را ابلاغ فرمايد؟!

ج- رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله قبل از معرفى على عليه السلام به


1- . مجمع البيان، ج 9، ص 355
2- . بنگريدبه: الغدير، ج 2، ص 297- 301 با عنوان مفعل به معناى افعل
3- . التوبه: آيه 71
4- . الحجرات: آيه 10

ص: 73

عنوان مولاى مؤمنان، ابتدا مردم را مورد خطاب قرار داد كه:

«الست اولى بكم من انفسكم؟».

«آيا من نسبت به شما از خود شما سزاوارتر نيستم؟»

و بعد از آن كه مردم اقرار كردند كه پيامبر صلى الله عليه و آله از آنان به خودشان سزاوارتر است حضرت فرمود:

«من كنت مولاه فهذا علي مولاه».

به گفته علامه امينى اكثر قريب به اتفاق دانشمندانى كه حديث غدير را روايت كرده اند، حديث را با همين مقدمه- يعنى: الست اولى بكم من انفسكم- ذكر كرده اند (1) 109.

با توجه به اين جمله رسول خدا صلى الله عليه و آله «مولا» معنايى جز اولى به تصرف نخواهد داشت. زيرا سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله ناظر به اختياراتى است كه مطابق آيه: «... النَّبِىُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ...»؛ (2) 110 خداوند براى رسول خود معين كرده است. بدون شك توجّه به فراز: «ألست أولى بكم من أنفسكم» كه از قسمت هاى قطعى خطبه غدير به شمار مى رود، مهم ترين قرينه در شناخت معناى «مولا» به اولى به تصرّف يا سرپرست است. اين مطلبى است كه دانشمندان شيعه همانند شيخ صدوق در معانى الاخبار به آن توجّه


1- . الغدير، ج 2، ص 340، با نقل از 64 نفر از بزرگان اهل سنت
2- . احزاب، 6

ص: 74

ويژه داده اند. (1) 111 علّامه امينى در يك استدلال مى نويسد: «اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله در سخن خود براى مولا غير از معنايى كه در مقدمه كلام خود يعنى: «ألست أولى بكم من أنفسكم» وجود دارد، معناى ديگرى اراده فرموده بود، در اين صورت بايد گفت كه رشته ارتباط بين قسمت هاى مختلف كلام آن حضرت گسيخته شده و سخن پيامبر صلى الله عليه و آله فاقد بلاغت گردد. در حالى كه آن حضرت افصح بلغاء و نيز بليغ ترين كسى است كه به زبان عربى دهن گشوده است، لذا جز اذعان و اعتراف به ارتباط اجزاء كلام آن حضرت با متّحد دانستن معنى كلمه (مولا) در مقدّمه و ذى المقدمه، راهى نيست و حق هم در هر كلامى كه از وحى الهى سرچشمه گرفته جز آن نيست. (2) 112 د- تبريك هايى كه مردم در اين واقعه تاريخى به على عليه السلام گفتند، مخصوصاً تبريك هاى عمر و ابوبكر، نشان مى دهد كه مسأله غدير چيزى جز مسأله نصب على عليه السلام به خلافت نبوده است. زيرا اعلام دوستى با على عليه السلام مطلبى نيست كه در خور تبريك عمومى مسلمانان باشد. به طورى كه از روايات تاريخى بر مى آيد، عمر على عليه السلام را ملاقات


1- . معانى الاخبار، ص 65، معنى قول النبى صلى الله عليه و آله: «من كنت مولاه فعلي مولاه»
2- . الغدير، ج 2، ص 341

ص: 75

كرد و به او گفت:

«هنيئاً يابن ابي طالب! اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة» (1) 113.

«گوارا باد بر تو اى فرزند ابوطالب! تو مولاى من و مولاى هر مرد و زن باايمان گشتى.»

و نظير اين جمله از ابوبكر هم نقل شده است.

شيخ مفيد آورده است كه، پيامبر صلى الله عليه و آله پس از معرفى على عليه السلام به جانشينى خود، به اقامه نماز ظهر پرداخت و سپس در خيمه و چادر خود نشست و به على عليه السلام دستور فرمود: در چادرى برابر چادر او بنشيند. سپس به مسلمانان دستور فرمود دسته دسته نزد او بروند و به منصب جديد، او را مژده دهند و به عنوان امارت و فرمانروايى مؤمنان بر او سلام گويند. پس مردمان اين كار را كردند. سپس به همسران خود و زنان ديگر مسلمانان كه همراه او بودند دستور فرمود پيش او بروند و به امارت مؤمنين بر او سلام كنند و آنان نيز چنين كردند. از جمله كسانى كه در بشارت سخن را به درازا كشاند و بيش از ديگران اظهار شادمانى كرد عمر بن خطاب بود كه گفت: به به اى على! امروز ديگر تو فرمانرواى من و فرمانرواى هر مرد مؤمن و زن مؤمنه اى شدى. (2) 114


1- . تفسير مفاتيح الغيب، ج 12، ص 50
2- . ارشاد مفيد، ج 1، ص 238

ص: 76

ه- اشعارى كه در اين باره سروده شده است گواه ديگرى است كه نشان مى دهد سرايندگان اين اشعار از كلمه مولا دريافتى غير از امامت و رهبرى نداشته اند. مثلًا در اشعار حسّان بن ثابت آمده است كه:

فقال له قم يا عليّ فانّني رضيتك من بعدي إماماً و هادياً (1) 115

يعنى: پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: برخيز، زيرا من تو را بعد از خودم امام و هادى انتخاب كرده ام.

علاوه بر اشعار، رواياتى نيز از برخى از صحابه نقل شده است كه بر اين مطلب تأكيد مى كند كه بعد از نزول آيه تبليغ و واقعه غديرخم، على عليه السلام به عنوان مولا و رهبر مؤمنان شناخته گرديد.

سيوطى از ابن مسعود روايت مى كند كه او گفته است:

«ما در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله آيه تبليغ را به اين صورت مى خوانديم: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ ...»- انّ عليّاً مولى المؤمنين- «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» (2) 116 كه البته مقصود ابن مسعود از «انّ عليّاً مولى المؤمنين» توضيح «ما أُنْزِلَ إِلَيْك» مى باشد نه آن كه قسمتى از آيه حذف شده باشد. (3) 117


1- . اعلام الورى، ج 1، ص 263، ارشاد مفيد، ج 1، ص 240
2- . سيوطى، ج 2، ص 298 و نيز تفسير فتح القدير شوكانى، ج 1، ص 60
3- . الدرالمنثور، ج 2، ص 298 و نيز بنگريد به: القرآن الكريم و روايات المدرستين، ج 2، ص 191

ص: 77

و- پس از جريان غديرخم آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...». نازل گرديد و اين مطلب خود قرينه ديگرى است كه لفظ مولى در حديث غدير معنايى جز رهبرى و سرپرستى ندارد.

به توضيح ديگر در برخى از روايات از «ولايت» به عنوان فريضه اى در كنار ديگر فرائض مهم الهى مانند:

نماز، زكات، حج و روزه ياد شده و بلكه افضل از آنها به شمار آمده است. مانند اين حديث امام باقر عليه السلام كه مى فرمايد: «بنى الاسلام على خمس: على الصلاة والزكاة والصوم والحج والولاية ولم يناد بشي ء كما نودي بالولاية». (1) 118 امام باقر عليه السلام در حديث ديگر «ولايت» را آخرين فريضه نازله اعلام مى كند كه با نزول آن دين خداوند كامل گشت. (2) 119 در صورتى كه مولا به معناى دوست و ولايت به معنى دوستى باشد اين موضوع در آيات مختلفى- قبل از آيه تبليغ- وارد شده و تأكيد بر آن ارتباطى با كمال دين ندارد. و به عكس كمال دين در گرو مشخص شدن وضعيت رهبرى جامعه پس از رحلت پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله است كه در واقعه غدير انجام پذيرفت و اعلام دوستى با على عليه السلام با تمام ارزشى كه دارد، ارتباطى با كامل شدن دين خدا از


1- . الكافى، ج 2، ص 18
2- . همان، ج 1، ص 289

ص: 78

هر جهت ندارد. از اين رو پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در پى نزول آيه اكمال دين فرمود:

«اللَّه اكبر! اللَّه اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضا الرّب برسالتي و الولاية لعلى من بعدي» (1) 120. و در اين جمله ولايت على عليه السلام در طول رسالت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله طرح شده كه خود تأكيدى ديگر بر مفهوم رهبرى براى واژه ولايت است.


1- . اعلام الورى، ج 1، ص 263؛ تفسير مجمع البيان، ج 3، ص 264

ص: 79

منابع و مآخذ

1- قرآن كريم

2- الارشاد فى معرفة حجج اللَّه على العباد، محمد بن محمد معروف به شيخ مفيد، ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1380 ه ش.

3- اعلام الورى باعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسى، تحقيق و نشر موسسه آل البيت، 1417 ه. ق.

4- الاتقان فى علوم القرآن، جلال الدين سيوطى، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قم، منشورات رضى، بيدار، عزيزى، 1363 ه. ش.

5- اسد الغابة فى معرفة الصحابة، عزالدين بن الاثير، بيروت، دارالفكر، 1409 ه. ق.

6- انوار التنزيل و اسرار التأويل، عبداللَّه بن عمر ... بيضاوى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1408 ه. ق.

7- البرهان فى تفسير القرآن، سيد هاشم بحرانى، قم، موسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 1370 ه. ق

8- البرهان فى علوم القرآن، محمد بن عبداللَّه زركشى،

ص: 80

بيروت، دارالمعرفة، 1391 ه. ق.

9- بررسى شخصيت اهل بيت عليهم السلام در قرآن به روش قرآن به قرآن، ولى اللَّه نقى پور، مركز آموزش مديريت دولتى، 1377 ه. ش.

10- بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الاطهار، محمدباقر مجلسى، بيروت، دارالوفاء، 1403 ه. ق.

11- البحرالمحيط فى التفسير، محمد بن يوسف معروف به ابوحيان توحيدى، بيروت، دارالفكر، 1412 ه. ق.

12- البيان الجلى فى افضلية مولى اميرالمؤمنين، ابن رويش، تحقيق سيد مهدى رجايى، بيروت دارالثقلين، 1415 ه. ق.

13- پيام قرآن، آية اللَّه مكارم شيرازى و همكاران، قم، انتشارات نسل جوان، 1374 ه. ش.

14- پژوهشى در نظم قرآن، عبدالهادى فقهى زاده، نشرجهاد دانشگاهى، 1374 ه. ش.

15- تاريخ قرآن، محمودراميار، انتشارات اميركبير، 1362 ه. ش.

16- تفسير القمى، على بن ابراهيم قمى، قم، مؤسسه دارالكتاب، 1367 ه. ش.

17- تفسير العياشى، محمد بن مسعود عياشى، بيروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات، 1411 ه. ق.

18- تفسير المراغى، احمدمصطفى مراغى، بيروت، دارالفكر، بى تا.

19- تفسير هدايت، سيد محمد تقى مدرسى، ترجمه عبدالمحمد آيتى، مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى،

ص: 81

1377 ه. ش.

20- التبيان الجامع لعلوم القرآن، محمدبن حسن طوسى، بيروت، داراحياء التراث العربى، بى تا.

21- تفسير القرآن الحكيم مشهور به تفسير المنار، شيخ محمد عبده و سيد محمدرشيد رضا، بيروت، دارالفكر، بى تا.

22- التفسير الكاشف، محمد جواد مغنيه، بيروت، دارالعلم للملايين، ط 3، 1980 م.

23- تفسير كاشف، سيد محمد باقر حجتى و عبدالكريم بى آزار شيرازى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1366 ه. ش.

24- تفسير القرآن العظيم، اسماعيل بن كثير دمشقى، بيروت، دارالمعرفة، 1409 ه. ق.

25- تاريخ اليعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، بيروت، دارصادر، بى تا.

26- تاريخ الطبرى، محمد بن جريرالطبرى، بيروت، دار التراث العربى، 1378 ه. ق.

27- تفصيل وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن الحسن (الحرالعاملى) تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1367 ه. ش.

28- تهذيب التهذيب، احمد بن على ... عسقلانى، بيروت، دارالفكر، 1404 ه. ق.

29- الجامع لاحكام القرآن، محمد بن احمد انصارى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405.

30- جوامع الجامع، فضل بن حسن طبرسى، بيروت، دارالاضواء، 1412 ه. ق.

ص: 82

31- الجواهر الحسان فى تفسير القرآن، عبدالرحمن ثعالبى، بيروت، المكتبة العصريه، 1417 ه. ق.

32- خصائص اميرالمؤمنين على بن ابى طالب معروف به خصائص نسايى، احمد بن شعيب نسايى، تحقيق سيد جعفر حسينى، قم، دارالثقلين، 1419 ه. ق.

33- الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور، جلال الدين سيوطى، منشورات مكتبة آيت اللَّه مرعشى نجفى، 1404 ه. ق.

34- روح المعانى فى تفسير القرآن و السبع المثانى، محمود آلوسى بغدادى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1405 ه. ق.

35- السيرة النبوية معروف به سيره ابن هشام، محمد بن هشام، بيروت، دارالقلم، بى تا.

36- سنن ترمذى (الجامع الصحيح)، محمدبن عيسى ترمذى، بيروت، دارالكتب العلمية، بى تا.

37- سنن دارمى، عبداللَّه بن عبدالرحمن، نشر استانبول، 1401 ه. ق.

38- سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد قزوينى، بيروت، دارالكتب العلمية، بى تا.

39- سنن النبى، به اهتمام كاظم مدير شانه چى، انتشارات بنياد پژوهش هاى اسلامى، بى تا.

40- سيرة المصطفى، هاشم معروف حسنى، قم، منشورات رضى، 1413 ه. ق.

41- شواهد التنزيل لقواعد التفضيل فى ...، عبيداللَّه بن عبداللَّه معروف به حاكم حسكانى، تحقيق محمد باقر محمودى، بيروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات، 1393 ه. ق.

ص: 83

42- صحيح بخارى، محمدبن اسماعيل بخارى، بيروت، دارالقلم، 1407 ه. ق.

43- صحيح مسلم، مسلم بن حجاج، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1376 ه. ق.

44- الصافى فى تفسير القرآن، محمدبن مرتضى (فيض كاشانى)، دارالكتب الاسلامية، 1377 ه. ش.

45- الغدير فى الكتاب و السنة والادب، عبدالحسين امينى، ترجمه محمد تقى واحدى، كتابخانه بزرگ اسلامى، بى تا.

46- غرائب القرآن و رغائب الفرقان، نظام الدين نيشابورى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416 ه. ق.

47- فتح القدير الجامع بين فنّي الدراية و الرواية، محمد على شوكانى، بيروت، دارالمعرفة، بى تا.

48- فرازهايى از تاريخ اسلام، جعفر سبحانى، نشر مشعر، 1375 ه. ش.

49- القرآن الكريم و روايات المدرستين، سيد مرتضى عسكرى، تهران، المجمع العلمى الاسلامى، 1415 ه. ق.

50- الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، تحقيق على اكبر غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1363 ه. ش.

51- الكشاف عن غوامض التنزيل و ... جاراللَّه محمود زمخشرى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1407 ه. ق.

52- لباب التأويل فى معانى التنزيل معروف به تفسير خازن، علاء الدين على بن محمد مشهور به خازن، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415 ه. ق.

53- مجمع البيان لعلوم القرآن، فضل بن حسن طبرسى، بيروت، دارالمعرفة، 1408 ه. ق.

ص: 84

54- الميزان فى تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايى، بيروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات، 1393 ه. ق.

55- معانى القرآن، محمدباقر بهبودى، چاپخانه اسلاميه، ط 2، 1372 ه. ش.

56- مفاتيح الغيب، محمد بن عمر معروف به فخر رازى، قم، مكتبة الاعلام الاسلامى، 1413 ه. ق.

57- مدارك التنزيل و حقايق التأويل معروف به تفسير نسفى، عبداللَّه بن احمد نسفى، بيروت، دارالنفائس، 1416 ه. ق.

58- معالم التنزيل معروف به تفسير بغوى، حسين بن مسعود مشهور به فرّاء بغوى، بيروت، دارالمعرفة، 1415 ه. ق.

59- من لايحضره الفقيه، ابوجعفر محمد بن على معروف به شيخ صدوق، بيروت، دارالاضواء، 1405 ه. ق.

60- معانى الاخبار، ابوجعفر محمد بن على، بيروت، دارالمعرفة، 1399 ه. ق.

61- مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل، اردن، بيت الافكار الدولية، 2005 م.

62- المستدرك على الصحيحين، محمد بن عبداللَّه معروف به حاكم نيشابورى، بيروت، دارالفكر، 1422 ه. ق.

63- المعجم الاوسط، سليمان بن احمد طبرانى، رياض، مكتبة المعارف، 1405 ه. ق.

64- نورالثقلين، عبدعلى بن جمعه، به تصحيح و تعليق سيد هاشم رسولى محلاتى، قم، مطبعة الحكمة 1382 ه. ق. (1) 121

پي نوشت ها


1- دكتر مجيد معارف، غدير در پرتو كتاب و سنت، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 2، تابستان 1388.

ص: 85

1 ( 1). مسلم در حديثى از قول جابر بن عبداللَّه انصارى درباره حج رسول خدا صلى الله عليه و آله در سال دهم آورده است:« ثمّ أذّن في الناس في العاشرة؛ انّ رسول اللَّه صلى الله عليه و آله حاجّ. فقدم المدينة بشر كثير. كلّهم يلتمس أن يأتمّ برسول اللَّه ويعمل مثل عمله.» نك: صحيح مسلم، ج 2، ص 886: باب حجّة النبى صلى الله عليه و آله ونيز بنگريد به سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1022- 1026 تاريخ الطبرى، ج 3، ص 148

2 ( 1). در خصوص وحدت نيّت على عليه السلام با پيامبر صلى الله عليه و آله در حجّةالوداع بنگريد به صحيح بخارى، ج 2، ص 650، الكافى، ج 4، ص 246، تاريخ طبرى، ج 3، ص 149؛ طبق پاره اى از روايات، پيامبر صلى الله عليه و آله از مدينه صد شتر به همراه آورد كه از اين تعداد 34 رأس را به نيّت على عليه السلام و 66 رأس را به نيّت خود آورده بود. بنگريد به من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 153. سنن النبى، ج 8، ص 59، وسائل الشيعة، ج 8، ص 164، تاريخ طبرى، ج 3، ص 149 سيره ابن هشام، ج 4، ص 249

3 ( 1). جهت اطلاع از اين خطبه بنگريد به صحيح مسلم، ج 2، ص 889- 890 و سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1015 و 1016، تاريخ طبرى، ج 3، ص 150- 152. السيرةالنبوية معروف به سيره ابن هشام، ج 4، ص 250

4 ( 1). المائده: آيه 67

5 ( 2). ارشاد شيخ مفيد، ج 1، ص 235- 237، با اندكى تلخيص. و نيز بنگريد به: اعلام الورى، ج 1، صص 259- 263؛ سيرة المصطفى، ص 693: مبحث غديرخم

6 ( 1). المائده: آيه 3

7 ( 1). براى اطلاع بيشتر از اصل واقعه غدير در تاريخ اسلام و نيز اطلاع از خطابه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن روز- به اجمال يا تفصيل- بنگريد به مسند احمد بن حنبل احاديث به رقم هاى 641، 950، 961، 964، 19494، 18671، خصائص نسايى، ص 26، و 117 احاديث به رقم هاى 9 و 79، مستدرك حاكم، ج 3، ص 323، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 101 اسدالغابه ابن اثير جزرى، ج 3، ص 605، تفسير قمى، ج 1، ص 174- 175، ارشاد مفيد، ج 1، ص 235- 242، سيرة المصطفى، ص 693 به نقل از مصادر گوناگون اهل سنّت، تفسير صافى، ج 2، ص 447- 466 به نقل از الاحتجاج والغدير، ج 1، ص 31- 34 با ترجمه فارسى

ص: 86

8 ( 1). الغدير، ج 1، ص 40- 112

9 ( 2). همان جا، ج 1، ص 113- 128

10 ( 3). الغدير، ج 1، صص 129- 240

11 ( 1). فرازهايى از تاريخ اسلام، ص 514

12 ( 2). همان، ص 515

13 ( 1). الغدير، ج 1، ص 141- 148

14 ( 2). همان، ج 1، ص 141 و نيز تهذيب التهذيب، ج 7، ص 297

15 ( 1). تفسير عياشى، ج 1، ص 360

16 ( 1). مجمع البيان، ج 3، ص 344 و نيز نك: شواهد التنزيل، ج 1، ص 187- 193 در روايات مختلف

17 ( 2). مجمع البيان: ج 3، ص 344

18 ( 3). المائده: آيه 3

19 ( 1). تفسير عياشى، ج 1، ص 321

20 ( 2). مجمع البيان، ج 3، ص 246

21 ( 3). براى اطلاع بيشتر از اين نكات بنگريد به: مجمع البيان، ج 3، ص 344، جوامع الجامع، ج 1، ص 350، تفسير الميزان، ج 6، صص 42- 52؛ التفسير الكاشف، ج 3، ص 96- 99؛ پيام قرآن، ج 9، ص 190، تفسير هدايت، ج 2، ص 367- 369؛ بررسى شخصيت اهل بيت عليهم السلام در قرآن، ص 131

22 ( 1). التفسير الكاشف، ج 1، ص 96

23 ( 2). همان، ج 1، ص 97، جوامع الجامع، ج 1، ص 350

24 ( 3). از جمله بنگريد به تفسير تبيان شيخ طوسى، ج 1، ص 413؛ تفسيرالقرآن العظيم، ج 2، ص 81

25 ( 1). تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 80

26 ( 2). در اين باره در مباحث بعد بحث بيشترى از نظر خواهد گذشت

ص: 87

27 ( 1). صورت هاى گوناگون اين حديث را بنگريد در: مسند احمدبن حنبل به رقم هاى 641، 950، 964 و .. مستدرك حاكم، ج 3، ص 323، خصائص نسايى به رقم هاى 9 و 79، اسد الغابة، ج 3، ص 605 و ..

28 ( 1). امام باقر عليه السلام مى فرمايد: فرائض الهى يكى پس از ديگرى نازل مى شد و آخرين فريضه، امر ولايت بود كه خداوند درباره آن نازل فرمود:« الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي». امام عليه السلام سپس اضافه كرد: در واقع خداوند مى فرمايد: بعد از اين، واجب و فريضه ديگرى نازل نخواهم كرد چون( نزول) واجبات را براى شما كامل ساختيم. بنگريد به الكافى، ج 1، ص 289 تفسير عياشى، ج 1، ص 322

29 ( 1). تفسير معالم التنزيل، ج 2، ص 51- 52

30 ( 2). تفسير مفاتيح الغيب، ج 12، ص 50

31 ( 1). تفسير مفاتيح الغيب، ج 12، ص 50

32 ( 2). تفسير المنار، ج 6، ص 467

33 ( 1). از جمله بنگريد به تفسير المنار، ج 6، ص 465، روح المعانى، ج 6، ص 194- 195

34 ( 1). تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 81، تفسير مراغى، ج 2، ص 160

35 ( 2). تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 81

36 ( 1). ثعالبى، قرطبى و شوكانى در تفاسير خود نوشته اند:« هذه السورةمدنية بالاجماع»، بنگريد به الجواهر الحسان، ج 1، ص 404، الجامع لأحكام القرآن، ج 6، ص 30، فتح القدير، ج 2، ص 3

37 ( 2). تفسير تبيان، ج 1، ص 433

38 ( 3). از جمله بنگريد به تفسير البحر المحيط، ج 4، ص 323؛ تفسيرمعالم التنزيل، ج 2، ص 5، تفسير المراغى، ج 2، ص 160

39 ( 1). تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 81

40 ( 2). همان

41 ( 1). سوره حجر، آيات 94- 96

42 ( 2). تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 579

43 ( 1). تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 580

44 ( 2). الجواهر الحسان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 439

45 ( 1). تفسير مفاتيح الغيب، ج 12، ص 50

ص: 88

46 ( 2). تفسير البحر المحيط، ج 4، ص 321 و نيز بنگريد به معالم التنزيل، ج 2، ص 51 تفسير الخازن( باب التأويل)، ج 2، ص 62

47 ( 3). تفسير البحر المحيط، ج 4، ص 321

48 ( 1). از جمله بنگريد به مجمع البيان، ج 3، ص 344؛ غرائب القرآن نيشابورى، ج 2، ص 616؛ فتح القدير، ج 2، ص 60

49 ( 2). سوره بقره آيه 89 درباره اين يهوديان مى فرمايد:« وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ»

50 ( 1). سيره ابن هشام، ج 2، صص 147- 150

51 ( 2). بنگريد به: سوره احزاب، آيات 26 و 27؛ سوره حشر: آيه 2، نيزسيره ابن هشام، ج 3، ص 244 و 342، تاريخ طبرى، ج 3، ص 9- 21، سيرة المصطفى، ص 513 و 547

52 ( 3). سوره آل عمران: آيه 61، معروف به آيه مباهله، نيز بنگريد به تفسير همين آيه در تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 375، مجمع البيان، ج 2، ص 762 و شواهدالتنزيل، ص 120- 129

53 ( 1). الميزان، ج 6، ص 43

54 ( 2). از جمله آيه 61 سوره بقره كه مى فرمايد:« وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُوَالْمَسْكَنَةُ وَباؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ» و نظير آن: سوره آل عمران: آيه 112

55 ( 3). از جمله بنگريد به آيات 153 الى 161 از سوره نساء، آيات 63 به بعد از سوره مائده و سوره توبه آيات 30 و 31

56 ( 4). التوبه: آيه 29

57 ( 1). القرآن الكريم و روايات المدرستين، ج 1، ص 213 و تاريخ قرآن، دكتر راميار، ص 574

58 ( 2). بنگريد به: مجمع البيان، ج 3، ص 344؛ تفسير نورالثقلين، ج 1، صص 651- 658 در روايات مختلف و نيز از مفسران اهل سنت بنگريد به: تفسير فتح القدير، ج 1، ص 60؛ تفسير غرائب القرآن، ج 2، ص 616، شواهد التنزيل، ج 1، ص 187- 193

59 ( 1). بنگريد به تفسير معالم التنزيل، ج 2، ص 52

60 ( 2). الغدير، ج 2، صص 88- 114 كه با استفاده از 30 مأخذ اين مطلب راتحقيق كرده است

61 ( 3). تفسير غرائب القرآن، ج 2، ص 616 و نيز بنگريد به تفاسير الدرالمنثور، ج 2، ص 298، فتح القدير، ج 2، ص 60، روح المعانى، ج 6، ص 194، مفاتيح الغيب، ج 12، ص 50

ص: 89

62 ( 1). مقصود از حكم تخيير، آيات 28 به بعد از سوره احزاب است كه در آن رسول خدا صلى الله عليه و آله همسران خود را بين طلاق و بهره بردارى از زندگانى دنيا و نيز اختيار خدا و رسول و پيشه سازى قناعت مخيّر ساخت

63 ( 2). تفسير مفاتيح الغيب، ج 12، ص 49؛ تفسير معالم التنزيل، ج 2، ص 52

64 ( 1). الغدير، ج 2، صص 109- 113

65 ( 2). از جمله بنگريد به، الكافى، ج 1، ص 403؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 889- 890، سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1015، سنن ترمذى، ج 5، ص 34؛ سنن دارمى، ج 1، ص 74، سيره ابن هشام، ج 4، ص 250 و تاريخ طبرى، ج 3، ص 150- 152

66 ( 1). الكافى، ج 1، ص 289، تفسير القمى، ج 1، ص 162، مجمع البيان، ج 3، ص 246، شواهد التنزيل، ج 1، ص 156- 160 و نيز بنگريد به الغدير، ج 2، صص 115- 137

67 ( 1). تفسير المنار، ج 6، ص 465 با اندكى تلخيص

68 ( 1). مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 355 حديث 23400 و نيز بنگريد به همين كتاب، ج 5، ص 350، 351

69 ( 2). سنن ترمذى، ج 5، ص 597

70 ( 1). همانجا، ج 5، ص 590- 591، با اندكى تلخيص، مستدرك حاكم، ج 3، ص 324، اسدالغابة، ج 3، ص 604

71 ( 2). مستدرك حاكم، ج 3، ص 346

72 ( 1). مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 348، مستدرك حاكم ج 3، ص 324، خصائص، ص 15

73 ( 2). مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 360

74 ( 1). المعجم الاوسط، ج 6، ص 162

75 ( 1). در توضيح تناسب استطرادى بايد گفت: اين تناسب در جايى است كه قرآن ضمن بيان يك مساله اصلى بنابر مصالحى رشته كلام را قطع كرده و مطلب جديدى به ذهن مخاطب خود القا مى كند، سپس مجدداً به كلام قبلى بازگشته و آن را ادامه مى دهد، در عين حال كلام استطرادى با كلام اصلى داراى نوعى رابطه و پيوند است. به عنوان مثال به عقيده زمخشرى آيه شريفه:« يا بنى آدم قد انزلنا عليكم لباساً يوارى سوادكم و ريشا ...»( الاعراف، 26)- كه در آن از نعمت لباس سخن رفته است- كلامى بر سبيل استطراد است. زيرا كلام اصلى در اوايل سوره اعراف درباره سرگذشت آدم و حوا، تخلّف آنها در خوردن از درخت ممنوعه و در نتيجه افتادن لباس از اندام آن ها و تلاش جهت پوشاندن خود با برگهاى درختان است. در چنين فضايى سخن از نعمت لباس براى بنى آدم از باب تناسب استطرادى وارد شده كه بى ارتباط با زمينه اصلى كلام هم نمى باشد. و از اين گونه موارد مى توان به وجود آيه« لن يستنكف المسيح ان يكون عبداً للَّه ...»( النساء، 172) در بين آيات مربوط به تخطئه نصارى در غلوّ آنان نسبت به حضرت مسيح اشاره كرد. تفصيل را نك: الاتقان، ج 3، ص 373، كشاف، ج 2، ص 97، البرهان، ج 1، ص 41

76 ( 1). تفسير هدايت، ج 2، ص 367، با عنوان: ولايت قلّه رفيع ايمان

ص: 90

77 ( 1). اين موضوع تقريباً مورد اجماع روايات و ديدگاه هاى مفسران قرار دارد. از جمله بنگريد به الكشاف، ج 1، ص 649، معالم التنزيل، ج 2، ص 49، تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 74، مدارك التنزيل، ج 1، ص 418، التبيان، ج 3، ص 559 و نيز بحار الانوار، ج 35، ص 183- 206

78 ( 1). بنگريد به سوره اعراف آيه 157 با فراز:« يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَاْلإِنْجِيلِ» و سوره بقره آيه 146 و سوره انعام آيه 20 كه مى فرمايد:« الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ ...»

79 ( 1). تفسير كاشف، ج 3، ص 152

80 ( 1). المائده: آيه 55

81 ( 2). معانى القرآن، ج 1، ص 118 و نيز بنگريد به پژوهشى در نظم قرآن، ص 109

82 ( 3). تفسير كاشف، ج 3، ص 158

83 ( 1). در آيه 44 سوره نحل خداوند مى فرمايد:« وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» يعنى:( اى رسول ما) اين ذكر( قرآن) را بر تو فرستاديم تا براى مردم آنچه نازل شده تبيين نمايى. و در سوره جمعه نيز خداوند با بيان:« ... يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم ويعلمهم الكتاب والحكمة و ..» در ارتباط با قرآن از دو شأن پيامبر صلى الله عليه و آله پرده برمى دارد كه عبارتند از: الف: تلاوت آيات الهى براى مردم، ب: تعليم حقايق كتاب و حكمت براى آنان

84 ( 2). تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 4

85 ( 3). البقره، آيه 43

86 ( 4). همان، آيه 196

87 ( 5). الاحزاب، آيه 33

88 ( 1). النساء، آيه 59

89 ( 1). الكافى، ج 1، ص 287

90 ( 1). از جمله بنگريد به الكشاف، ج 4، ص 670، مفاتيح الغيب، ج 30، ص 244، انوار التنزيل، ج 2، ص 552 و مجمع البيان، ج 10، ص 611

91 ( 2). المائده، آيه 55

ص: 91

92 ( 1). الكشاف، ج 1، ص 649 و نيز بنگريد به مدارك التنزيل و حقايق التأويل، ج 1، ص 418

93 ( 1). البرهان في تفسير القرآن، ج 4، ص 309 ذيل تفسير آيه نجوى، ضمناً تفصيل اين فضائل هفتادگانه را بنگريد به كتاب البيان الجلي فى أفضلية مولى أميرالمؤمنين، ص 230 با عنوان: الفضائل السبعين التي تفرّد بها علي وليس لاحدٍ فيها نصيب

94 ( 2). صحيح مسلم، ج 4، ص 1871

95 ( 1). سنن ترمذى، ج 5، ص 522

96 ( 2). همان، ص 593

97 ( 1). التفسير الكاشف، ج 3، ص 97

98 ( 2). بنگريد به: الغدير، ج 2، صص 370 و 371، به نقل از شرح ابن ابى الحديد

99 ( 1). السيرة النبوية، ج 4، ص 300، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 113 و سيرة المصطفى، ص 705- 710 با عنوان: جيش اسامه

100 ( 2). صحيح مسلم، ج 4، ص 1871، السيرة النبوية، ج 4، ص 163، تاريخ الطبرى، ج 3، ص 104، ارشاد مفيد، ج 1، ص 206

101 ( 1). المائده: آيه 51

102 ( 2). تفسير المنار، ج 6، ص 465

103 ( 1). الغدير، ج 2، صص 339- 364 تحت عنوان: قرائن معيّنة

104 ( 2). الكشاف، ج 4، ص 476

105 ( 1). مجمع البيان، ج 9، ص 355

106 ( 2). بنگريدبه: الغدير، ج 2، ص 297- 301 با عنوان مفعل به معناى افعل

107 ( 3). التوبه: آيه 71

108 ( 4). الحجرات: آيه 10

109 ( 1). الغدير، ج 2، ص 340، با نقل از 64 نفر از بزرگان اهل سنت

110 ( 2). احزاب، 6

111 ( 1). معانى الاخبار، ص 65، معنى قول النبى صلى الله عليه و آله:« من كنت مولاه فعلي مولاه»

112 ( 2). الغدير، ج 2، ص 341

113 ( 1). تفسير مفاتيح الغيب، ج 12، ص 50

114 ( 2). ارشاد مفيد، ج 1، ص 238

115 ( 1). اعلام الورى، ج 1، ص 263، ارشاد مفيد، ج 1، ص 240

116 ( 2). سيوطى، ج 2، ص 298 و نيز تفسير فتح القدير شوكانى، ج 1، ص 60

117 ( 3). الدرالمنثور، ج 2، ص 298 و نيز بنگريد به: القرآن الكريم و روايات المدرستين، ج 2، ص 191

118 ( 1). الكافى، ج 2، ص 18

119 ( 2). همان، ج 1، ص 289

120 ( 1). اعلام الورى، ج 1، ص 263؛ تفسير مجمع البيان، ج 3، ص 264

121 دكتر مجيد معارف، غدير در پرتو كتاب و سنت، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 2، تابستان 1388.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109